مونولوگ

‌‌

جوجو

 

امیرعلی و فاطمه سادات یک ماه پیش دو تا جوجه خریدن. صورتی مال فاطمه ساداته، نارنجی مال امیرعلی، اسماشونم زیبا و بلبل‌زبونِ صورتی:

 

 

وقتی میومدن خونه‌ی ما، جوجه‌هاشونم با خودشون می‌آوردن. این عکس رو چند روز بعد از اینکه خریدن، گرفتم:

 

 

دیروز خواهرم پیام داد که گربه در قفس رو باز کرده و گلوی بلبل‌زبون صورتی رو پاره کرده :( الان فقط یکی مونده. این عکس رو امروز از بازمانده‌ی حمله‌ی گربه‌ی نابکار گرفتم:

 

 

ولی جدی تعجب کردم جوجه‌ی کوچولوشون انقدی شده، تازه جوجه‌ی فقید از اینم بزرگتر بوده گویا. به نظرم تاثیر زندگی تو باغچه و عشق فراوانی که فاطمه‌سادات خرجشون می‌کنه است. منم یادمه اون وقت‌ها که حیاط و باغچه‌ی بزرگ داشتیم، هر سال کلی جوجه‌ی رنگی و رسمی می‌گرفتیم. یادمه جوجه رنگی‌ها پنجاه تومن بودن. یک سال پنج شیش تا جوجه‌ی رسمی داشتیم و منم یه جوجه‌ی رنگی. اون جوجه‌ی رنگی انقدر بزرگ شد که بال بزرگی درآورد و رنگش سفید شد. حسابی هم چاق‌وچله بود، نه مثل عکس بالا لاغرمردنی. یه روز انقدر خورده بود داشت می‌ترکید. حالش بد شد و مریض شد. بردمش دامپزشکی، دکتر (یا حالا هر کی بود) اظهار تعجب کرد از اندازه‌ش. بعد هم شاید تو درس‌هاش نخونده بود جوجه رنگی رو چطور باید درمان کنه، گفت حالا شاید یه واکسن بهش بزنم خوب بشه. واکسنو زد. پرسیدم چقدر میشه؟ گفت هیچی :) به نظرم تحت تاثیر اهمیتی که به یه جوجه کوچولو نشون می‌دادم قرار گرفته بود :)) به‌هرحال اون جوجه از اون بیماری خوب نشد و مرد و من کلی غصه خوردم. ولی خب اون جوجه رسمی‌هایی که زنده مونده بودن چه فایده‌ای بردن؟ بجز اینکه چند وقت بعد خوردیمشون :)))

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan