Day 5: Your parents
آقاجان من: منظم. بسیار سختکوش. قانع. کمخرج و مشوق خانواده به کم خرج کردن. به نسبت همنسلان و همطبقههای اجتماعی منطقی. مشوق فرزندان خود به تحصیل!. کمی تبعیضقائلشونده بین پسر و دختر به این صورت که از لحاظ اقتصادی هوای پسرها را دارند و از لحاظ عاطفی هوای دخترها را. در کل عمرم چند بار از اشک ریختن آقای مطلع شدم که این اهمیت موضوع رو میرسونه: یک بار موقع عروسی عسل، یک بار وقتی برادر بزرگم توی دبیرستان قصد ترک تحصیل داشت، یک بار برای فوت مادربزرگم و یک بار هم موقع عقد مهندس، همین چند ماه پیش. اون شب مهندس خونهی خانمش بود و من رفتهبودم خونهی خواهرم. مامان فرداش گفتن آقای دیشب میگفت تسنیم بره من چیکار کنم؟ یعنی اون شب برای رفتن مهندس اشک نریختن، برای اینکه یه وقتی قراره من برم اشک ریختن 😃 البته من سعی میکنم فکر کنم منو خیلی هم دوست ندارن 😁 ولی واقعیت اینه که هم مامان و هم آقای خیلی به من وابسته(ی عاطفی) شدهن. سروصدای خونه بودن، قسمت دردناکش اینجاست.
مامان: کدبانو. باهوش. بسیار همراه با آقای. تقریبا خودرأی بجز در مقابل آقای. عاشق طبیعت. زیبا. به شدت دلپاک (نمیدونم معکوس کینهتوز چی میشه). بسیار رقیق و دلنازک. مدام قربانصدقهی بچههایشانرونده!. کمی تبعیضقائلشونده بین پسر و دختر به این صورت که پسرهایشان نباید دست به سیاه و سفید بزنند، ولی دخترها خودشان را کشتهاند، اما تا همین اواخر تایید کدبانویی از ایشان دریافت نکرده بودند.
این پست رو سه بار از نو نوشتم، بس که توصیف پدر و مادر سخته. این خلاصهترینش بود.
راستی اگه عنوان کل ۳۰ روز رو بخواین توی این عکس هست، کلیک.
- تاریخ : سه شنبه ۱۰ فروردين ۰۰
- ساعت : ۲۳ : ۰۴
- نظرات [ ۲ ]