دیروز صبح من و مامان و آقای، رفتیم نهال بخریم. با خودمون خیالبافی میکردیم که گردو بخریم، گیلاس بخریم، چی بخریم، چی بخریم. بعد از کلی گشتن تو مجاز و واقعیت، رسیدیم به یه نهالستان. گفتیم این و این و این و این و این و اینو میخوایم. گفت جاشو کندین؟ گفتیم جا؟ خب میریم میکنیم دیگه. گفت نع! اول برین بکنین، برای هر کدوم یه گودال با قطر و عمق 80 سانت. از همدیگه هم حداقل 3 متر فاصله داشته باشه. گردو و گیلاس هم تو این منطقه بگیرنگیر داره، ولی خب فلان و فلان رقم شاید بگیره. گیلاس هم دو پایه است، یعنی برای ثمر دادن باید یه گیلاس و یه آلبالو کنار هم باشن. ما هم برگشتیم و خاندان رو بسیج کردیم و داداشها و دامادها دستبهکار کندن گودال شدن. نهار هم خواهرم آورد. عصر دوباره رفتیم و یه گردوی کانادایی، یه زردآلوی شاهرودی، یه انجیر زرد، یه شلیل کیوتا و یه انگور عسگری خریدیم ^_^ این فرزندان غاصب هم، هر کدوم یه درخت به نام خانوادهشون زدن. خواهر بزرگم نهال گردو، خواهر بعدی نهال شلیل، برادر بعدی نهال زردآلو، برادر بعدی نهال انجیر. یه برادر مجردم هم که نبود، دیگه من گفتم همین انگور پس مال من و اون :)) مامان و آقای هم هیچی :))
حالا خدا کنه بگیره اینا. اگه بگیره چقد خوب میشه. از همین الان دلم میخواد تو اون حیاط خوشآبوهوا راه برم و نفس بکشم :)
چقدرم منتظرم نوروز بشه و تعطیلات. دوست دارم همه جا رو بسابم و برق بندازم. البته کاملا بیارتباط به عید نوروز. برای اینکه یه مدته از خونه غافل شدم، احساس میکنم تو شلختهخونه زندگی میکنم و کل زندگی رو هواست :/ بعد که همه جا و همه چی مرتب شد، باز هم چند روز بیکار باشم و صبح تا ظهر هم لم بدم و چای بنوشم، عصر تا شب هم لم بدم و چای بنوشم! البته باز هم چون چای بدون کیک مزه نمیده، باز هم خواهم پا شدن به صبح تا شب کیک پختن و آخر هم نتوانستن با چای خوردن :| از الان خودم دانستن :| :)))
- تاریخ : شنبه ۱۶ اسفند ۹۹
- ساعت : ۲۲ : ۵۶
- نظرات [ ۲ ]