از وقتی یادمه، هر موقع از آقای میپرسیدیم چند سالتونه، میگفتن ۴۲! سال بعدش میپرسیدیم باز میگفتن ۴۲! سال بعد و بعد و بعدش هم همچنان ۴۲ سالشون بود. آخرش کشف کردیم که منظورشون اینه که متولد سال ۴۲ هستن :)
آقای از نظر رنگ مو، به مادربزرگ خدابیامرزم رفتن، مشکی پرکلاغی. از بچگی، از سن خیلی کم، خیلی سخت کار کردن. من تقریبا به همه چیز منطقی نگاه میکنم و از اونایی نیستم که پدرشون قهرمان زندگیشونه. اما واقعا کسیو تو کل دنیا(ی کوچیکم) نمیشناسم که به سختکوشی آقای بوده باشه و به خاطر همین یکی از استانداردهام برای مشخص کردن مرد خوب، سختکوشیه. آقای با تمام زندگی سختی که داشتن، باز هم موهاشون همچنان کاملا مشکی بود تا چند سال پیش. اما تو این سالهای اخیر، خیلی تحت فشار بودن. ما بچههای خوبی هستیم، ولی با این حال، غصهی زیادی برای مامان و آقای درست کردیم. زندگی هر کدوممون، یه جوری بوده که مدتها اونا رو به فکر برده و تقلای زیادی براش کردن. حالا هر روز بیشتر از دیروز موهاشون داره به سمت سفیدی میره. البته موهاشون هنوز خیلی کم تار سفید داره، ولی ریشهاشون کمکم داره جوگندمی میشه. حالا من چند روزه تو فکرم چطوری ریش آقای رو حنا کنم :) البته منظورم حنای هندیه که رنگش مشکیه. به خودشون گفتم، گفتن نه نه نه نه نه! میخوای منو مضحکهی مردم کنی؟ هرچی میگم بابا مردم خیلی هم خوششون میاد، تازه میگن بهبه، آقای فلانی تازه جوون شده، گوش نمیدن. هرچی میگم اصلا روایته، سفارش شده، مستحبه که آقایون خضاب کنن گوش نمیدن. هرچی میگم اصلا این وظیفهی شماست که برای مامان خودتونو خوشتیپ کنین گوش نمیدن :)) الان نمیدونم چه راهی میتونم پیدا کنم. فکر کردم که وقتی خوابن، یک طرف صورتشون رو حنا بذارم، بعد مجبور میشن طرف دیگه رو هم بذارن :)) ولی خب خوابشون خیلی سبکه، دستم به پنج سانتی صورتشون برسه بیدار میشن :| تصمیمم (صورت یکی دیگه است و تصمیم من!) اینه که تا قبل روز پدر این کارو بکنم. حالا نمیدونم چطوری، ولی امیدوارم موفق بشم :)
- تاریخ : پنجشنبه ۳۰ بهمن ۹۹
- ساعت : ۱۴ : ۳۴
- نظرات [ ۱۲ ]