موجیم که آسودگی ما عدم ماست. نقل احوال همهی آدماست، منجمله خانوادهی ما.
یه فعالیت جدید اقتصادی رو کلید زدیم. البته مهرهی اصلی و سرمایهگذار و بهرهبرادر و همهش هدهده، ولی خب بر همگان واضح و مبرهن است که هدهد تنها نمیتونه پروژهی به این عظمت! رو راهاندازی کنه و ادامه بده! یعنی خب اگه ما نباشیم باهاش همفکری کنیم، ما نباشیم بچهشو نگه داریم، ما نباشیم دلگرمی بدیم، ما نباشیم پابهپاش دنبال کارهاش باشیم و حتی من نباشم که اینور اونور واسهش تلفن بزنم، خب نمیشه دیگه آقا، نمیشه. (قضیهی تلفن اینه که ما خانوادگی بجز آقای، با تلفن زدن مشکل داریم. مثلا میخوایم زنگ بزنیم یه ادارهای، چهار تا سوال راجع به شرایط یه کاری بپرسیم، یا زنگ بزنیم نوبت دکتر بگیریم، یا زنگ بزنیم در مورد فلان جنس و قیمتش و اینا سوال کنیم، یا زنگ بزنیم به آگهی شغلی تو روزنامه و حقوق و وظایف بپرسیم و... جونمون بالا میاد، آخرشم زنگ نمیزنیم. این رابطهی تنگاتنگی با این موضوع داره که ما میترسیم بلند شیم و از حق خودمون دفاع کنیم، حق خودمونو بخوایم و اصلا میترسیم حرف بزنیم. چون هرجا حرف زدیم و حقمون رو خواستیم، نه تنها حقی دریافت نکردیم که یه چیزی که قبلا داشتیم هم ازمون گرفته شده و جرات حرف بعدی ازمون سلب شده. مثلا شوهرخواهرم هفتهی پیش بهم توصیه کرد وقتی رفتم پلیس راهور، برای گواهینامه، از خانم سرگرد زیاد سوال نپرسم، چون عصبانی میشه و برگهها رو پاره میکنه! احتمالا درک نمیکنید ارتباط بین این حرفا و زنگ زدن به آگهی روزنامه رو، ولی ارتباطی قوی بینشون هست. علی ای حال، من از چند سال پیش زدم به دل این ترسم و هرجایی که نیاز داشتم زنگ بزنم، سریع و بدون فکر شماره رو گرفتم و زنگ زدم و صحبت کردم و الان تا حد خوبی به این ترسم مسلطم. هنوزم گاهی موقع استدلال پشت تلفن ممکنه چند ثانیه نفسم بگیره، مثل دو سه هفته پیش که رفته بودم انگشتنگاری و سوءپیشینه و هزینهی ارسال درب منزل رو ازمون گرفته بودن و بعد زنگ زد که بیا خودت جوابش رو از دفتر بگیر و من زیر بار نرفتم و گفتم ارسال کنه برام و بله، تو مکالمهی به این سادگی و روزمرگی یهجایی احساس کردم هوا بهم نمیرسه، ولی بازم بعد از تموم شدن تلفن حس خوبی دارم که حرفمو زدم و گاهی حقم رو هم گرفتم. اینا باعث شده خانواده هرجا بخوان زنگ بزنن میگن من زنگ بزنم یا من برم فلان اداره و...)
خلاصه (خیلی هم خلاصه شد 😁) هدهد یه فعالیت بسیار کوچیک اقتصادی با زور بازو و هنر دست خودش شروع کرده که هنوز تو مراحل تدارکاته و به قسمت بازدهی نرسیده و ما هم درگیریم و ممکنه این روزها وقت سر خاروندن هم برام نمونه گاهی. امیدوارم نتیجهی خوبی بگیره، کارش برکت پیدا کنه و بعدا به منم حقوق بده 😁 واسه هر کدوم دعا نکردین، واسه همین قسمت آخر حداقل دعا کنین :))
- تاریخ : جمعه ۲۴ بهمن ۹۹
- ساعت : ۲۱ : ۴۸
- نظرات [ ۴ ]