ای کاش میتونستم غیبت کنم، یهکم گله و شکایت کنم و بعد ذهن همهتونو پاک کنم.
این روزا هماهنگی دورهمی روز مادر رو انجام میدم، برای فرداشب. فکرشو نمیکردم هماهنگ کردن شیش تا خواهر برادر که چهار تاشون متاهلن و هر کدوم یک یا دو مراسم روز زن دیگه هم دارن انقدر سخت باشه. انقدر اذیت شدم که هیچ شوقی برای فرداشب برام نمونده. داشتم فکر میکردم چی میشد شیش تامون مجرد میموندیم و هیچ غریبهای رو بین خودمون راه نمیدادیم؟ با ازدواج دور میشن، فاصله میگیرن، حداقل در مورد پسرها خیلی بارز و مشهوده.
فرداشب برام خیلی مهمه، چون روز مهمترین آدم زندگیمه. از اعماق قلبم دوستش دارم و از بچگی تا الان، جواب مسلم سوال مسخرهی "مامانتو بیشتر دوست داری یا باباتو؟" بوده. امیدوارم فرداشب شادتر از همیشه ببینمش.
- تاریخ : چهارشنبه ۱۵ بهمن ۹۹
- ساعت : ۲۳ : ۵۶
- نظرات [ ۶ ]