واقعا فکر نمیکردم یه زمانی یه تولد غافلگیرانه داشته باشم :) علاوه بر اینکه تاریخ تولد مشخصه و غافلگیری توش معنی نداره، شستم معمولا خیلی زود خبردار میشه که بقیه در تدارک یه چیزی هستن :) ولی امسال سرم شلوغ بود نسبتا و چیزهایی که باید بهشون فکر کنم تعدادشون زیاد بود، اینه که هیچ هوش و حواسی برام نمونده بود. امروز ظهر دیدم هر دو تا خواهرام پا شدن اومدن خونهی ما. بعد هدهد رفت بیرون. امیرعلی اومد گفت خاله یه چیزی بهت میگم به کسی نگو! فردا تولدته =))) الان که خاله رفته بیرون میخواد برات کیک بخره، مامانمم میخواست یه لباسی روسریای چیزی برات بخره! حجت هم همونجا بود یه چشغره بهش رفت، فهمیدم اونم خبر داره. ولی ظاهرا هیچکدوم از این برنامهها عملی نشده بودن. نزدیک شب، عسل و هدهد و حجت و نیابتا مهدی که سر کار بود، منو بردن بیرون و گفتن یه چیزی به انتخاب خودت بخر. یه چیزایی خریدم، ولی با کارت آقای =)) اونام دیگه پول برداشتن از عابر گذاشتن تو پاکت و به منم نگفتن چقدره، بعد هم بردنم قنادی به انتخاب خودم یه کیک هم خریدم ^_^ و اومدیم خونه. فروشندهی قنادی گفت چی روش بنویسم؟ گفتم بنویس:
قیف دستش بود و آمادهی نوشتن، تا این مصرعو گفتم دستشو آورد پایین و سرشو آورد بالا، گفت چی؟ :)) گفتم همین دیگه. معلوم بود خیلی خسته است، گفت جا نمیشه بابا. گفتم تاپرشو بردارین اینورتر بذارین. خواست بنویسه گفتم خطتون خوبه؟ اینو که گفتم قیفو گذاشت گفت اتفاقا خیلی بدخطم. معین! بیا اینو بنویس من میرم اونور جای تو 😁 مرسی از معین که غر نزد و به سفارش خواهرم یه f هم نوشت. میخواست اون لبخندشو بکشه، گفت خانومه یا آقا؟ روم نشد بگم واسه خودمه 😅🤣😂
+ امسال دیگه واقعا هیچ قصدی نداشتم از تولد تو وبلاگ حرف بزنم، ولی خب عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم :)
- تاریخ : سه شنبه ۲۵ آذر ۹۹
- ساعت : ۲۳ : ۵۱
- ادامه مطلب
- نظرات [ ۲۵ ]