دیشب که برف اومده بود و خیابونها سرسرهی واقعی بود، با داداشم رو موتور بودیم. یعنی از سر کار میومدم و داداشم اومده بود دنبالم. سرعتمون هم خیلی کم بود، اما سر خوردیم و چپ کردیم. یهکم پاهامون کوفته شد و البته فکر کنم پای آقا داماد بیشترتر کوفته شد :)) خوشبختانه ساعت نزدیک ده بود و خیابونا خلوت بود. آسیب جدی ندیدیم.
نیم ساعتی هم تو برف پیادهروی کرده بودم ^_^ دکتر خیلی گفت میبرمت تا سر مترو، ولی گفتم نه. یک عالمه لباس پوشیده بودم و سردم نبود. ولی یادم رفته بود کمربند بزنم به شلوارم، منو کشت از بس هی حواسم باید به پاچهم میبود که گلی نشه. آبرومم رفت از بس بالا کشیدم 🙈 ولی برف خیلی خوب بود :)
از دیروز مهمون راه دور داریم. برای یه کار واجب اومدن و معلوم نیست چقدر میمونن. امشب هم قراره مامان بابای ملیحهمون :) بیان خونهمون برای آشنایی بیشتر. خلاصه یه مهمون تو مهمونیه که نگو. قرار بود با عسل برم دکتر، قرار بود پارچهی مانتوی مامان رو ببرم پلیسه بزنن، تازه قرار بود یهکم در و دیوارارو دست بکشم، در رو رنگ بزنم، یه تابلونوشته و یهکم گلوبلبل به در و دیوار وصل کنم قبل اومدن مهمانهای مهم! دیگه مهمونهای راه دورمون که ناگهانی و بدون اطلاع قبلی اومدن، هیچکاری نتونستم بکنم. اشکال نداره، ولی میگم حالا من چی بپووووشم؟ :)))
- تاریخ : يكشنبه ۲۳ آذر ۹۹
- ساعت : ۱۳ : ۴۰
- نظرات [ ۴ ]