مونولوگ

‌‌

قصه‌ی دل دلکش است خواندنیست/تا ابد این عشق و این دل ماندنیست

 

باید بابت داشتن من تو لیستتون به اونایی که منو تو لیستشون ندارن فخر بفروشین، کیلویی دو تومن :)

الان از کت‌وکول افتاده‌ام، به اندازه‌ی دو روز کار دارم که باید تا ظهر انجام بدم، عصر هم میرم سر کار، بنابراین باید دو ساعت پیش می‌خوابیدم، اما اومدم اینجا خبر از حال و از روزم بدم بهتون ^_^ (اگه به اندازه‌ی کافی فروختین، برای امروزکافیه، بقیه‌شو فردا بفروشین.)

از حال ما اگر جویا باشید، استرس کار جدید هنوز نخوابیده. به خود کار کاملا مسلطم و از من مسلط‌تر کسی نیست اصلا تو دنیا، با همکاران که کلا دو نفر می‌باشند هم مشکل لاینحلی ندارم، با یکیشون سه سال کار کردم قبلا و اون یکی هم خوش‌اخلاقه. البته با اونی که سه سال کار کردم یه‌کم رودرواسی دارم که هی به خودم میگم باید بالاخره یاد بگیرم یه‌کم پررو باشم و هی یادم میره :/ اما خب مسئله‌ی دیگری در میان است که راحتی منو تو محیط کار می‌گیره و اون اینه که خیلی بیشتر از انتظارم بیکارم و با وجود اینکه دعوت به همکاری شدم و درخواست کار از طرف من نبوده، هر روزی که میرم تصمیم می‌گیرم بگم که دیگه نمیام یا کلا رایگان کار می‌کنم :| من کاری می‌خوام مثل اون‌وقتای درمانگاه که واقعا وقت نداشتم یه دستشویی برم یا چاییم همیشه سرد سرد میشد.

از روزمم اگر جویا باشید، یک حرکت خفن و هیجان انگیزطور تو خونه‌مون (نه واقعا توی خونه‌مون) در جریانه، از حدود یک ماه پیش یا بیشتر. امروزم به اون کار گذشت و آرزو می‌کنم تا یک سال دیگه نتیجه‌ی نهاییش رو بگیریم :) حالا اگه تلاشم برای شکستن چفت و بست دهنم جواب داد، میام میگم چه حرکتیه :)

چند روز پیش هم دختر همسایه‌مون اومد دم در خواهش کرد من برم برای مادر پیرش سرم وصل کنم. گفت یه نفر رو آوردن خونه و نتونسته ازش رگ بگیره. گفتیم مشکلش چیه؟ گفت قندش افتاده! گفتم داروهاش چیه؟ گفت نمی‌دونم. رفتم خونه‌شون (بعد از بیست و اندی سال رفتم خونه‌ی همسایه بالاخره!) دیدم دو تا ویال سفتریاکسون داره. سفتریاکسون یک آنتی‌بیوتیک بیمارستانیه که (ضمن اینکه ربطی به افت قند نداره و همون‌جا شک کردم) حتی درمانگاه‌ها هم اجازه‌ی تزریقشو ندارن، چه برسه به اینکه تو خونه بخوان تزریق کنن، دیگه چه برسه به اینکه من بدون مجوز کار بخوام تزریق کنم. گفتم سرمو وصل می‌کنم، داروش ولی بیمارستانیه، نمی‌تونم. گفتن اشکال نداره، شب می‌بریم بیمارستان بزنن. دو بار سعی کردم، ولی نتونستم رگ بگیرم. یه رگ واضح دیگه داشت که ترای نکردم. گفتم اینم خراب کنم برای بیمارستان سخت میشه رگ پیدا کنه و مریض اذیت میشه. اومدم خونه و گذشت تا امروز. با مامانم داشتیم میومدیم سمت خونه دخترشو دیدیم. اومد سفت دست مامانمو چسبید یک عالمه گریه کرد گفت تو رو خدا دعا کنین، مامانم تو ICU بستریه، حرف نمی‌زنه، نمی‌تونه خودش نفس بکشه... باز گفتیم مشکلش چیه؟ گفت قندش پایینه! رسیدیم خونه مامانم رفت در خونه‌ی پسرش که حالشو از عروسش بپرسه و عروسش گفت که مادرشوهرش کرونا داره و حالش خیلی بده و شوهرشم کرونا داره و الان تو خونه قرنطینه است! مامانم ناراحت شده از این پنهان‌کاری و به‌خطرانداختن بقیه، ولی من نمی‌دونم چرا نشدم. یه‌جورایی انگار از اولش می‌دونستم قضیه رو و خب چه فرقی می‌کرد من یا یه پرستار بیمارستان سرم رو وصل کنیم؟ ماسک و دستکش هموناست و بعدش هم قراره با هزار نفر تماس داشته باشیم، الا اینکه پرستار بیمارستان با احتمال بیشتری ناقله. حالا من علامتی ندارم، با ماسک و دستکش هم رفته بودم، اونام ماسک داشتن، مدت زیادی هم اونجا نبودم، ولی کاملا مرددم که چیکار کنم. به دکتر بگم ماجرا رو و دو سه هفته‌ای سر کار نرم؟ یا مثل بیشمار آدمی که معلوم نیست ناقلن یا نه (مثل من) با رعایت شرایط برم به کارم برسم.

 

+ این آهنگ رو هم با هندزفری و ولوم بی‌نهایت گوش بدید، چون من همین کارو می‌کنم و همین‌طوری دوست دارم (:

کلیک

برید آهنگه رو از اون جایی که مهتاب میگه بخرید 🙄

 

  • نظرات [ ۶ ]
من ...
۱۰ آبان ۹۹ , ۰۲:۱۸

سلام

ایشالا که ناقل نباشی‎):‎

بنظرم به مدیر مرکزتون بگو با یه بیمار کرونایی ارتباط داشتی احتمالا خودش بگه بیخیال بیا سر کار‎:D

مشهد دیگه آب از سرش گذشته واقعا!

قفل و بست دهنت چگونه شل میشه باز میشه؟ با قاقالی لی گول میخوره؟😁

با توجه به مدتش نه ازدواجه نه بچه شاید خونه جدیده🤔

 

پاسخ :

سلام
آره زنگ زدم بهش گفتم، اونم مردد بود، ولی آخر گفت بشین خونه :)
چطور؟ من اصلا اخبار رو پیگیری نمی‌کنم، مشهد چرا آب از سرش گذشته؟ ما که خیلی بچه‌های خوبی استیم!

چرا ازدواج نمیشه؟ الان دامادو انداختم تو آرام‌پز، ایشالا تا سال دیگه همین موقع‌ها خوب مغزپخت میشه، آماده‌ی استفاده است D=
مهتاب ‌‌
۱۰ آبان ۹۹ , ۱۰:۵۴

لینک خرید این آهنگ [۶۹۹ تومن]

 

ستاد نظارت بر انتشار محصولات فرهنگی در بیان :دی

پاسخ :

بله برید بخرید!
^_^ khakestari
۱۰ آبان ۹۹ , ۱۴:۳۲

تسنیم جون خیلی خیلی نگرانت شدم

اگه من مشهد بودم یک گوشمالی حسابی به همسایه مذکور میدادم، باااااید میگفت، وجدان اخلاقی پس کجا رفته؟

اونوقت اگه تو اطلاع داشتی خیلی بیشتر مراقب میبودی

خدا به خیر بگذرونه :( ما یه دونه تسنیم بیشتر نداریم....خدا حفظت کنه برامون

خیلی خیلی حرصی شدم از همسایه اتون....واقعا که بووووووووووق هستن :|

 

+پروسه یکساله؟

یعنی ما یک سااااال منتظر بشینیم تا ببینیم چی به چیه؟

داری حتما حرفه جدید یاد میگیری؟

بیا درگوشم بهم بوگو :))

 

++الان خوبی؟ علائم نداری؟

پاسخ :

عزیزم، نگران نباش، حالم کاملا خوبه و علامتی بجز یه گلودرد خیلی خفیف و سردرد مختصر اونم فقط سرصبح نداشتم :) خیلی ممنون از اینکه به فکرمی :)
فقط به خاطر ترس از ناقل بودن، سرکار نمیرم.
بله، باااید می‌گفت، شاید ترسیده اگه بگه من نرم سرمشو وصل کنم.


نه دیگه، باید یک ساااال صبر کنین ^_^
^_^ khakestari
۱۰ آبان ۹۹ , ۲۱:۰۴

:| تسنیم خدای یکساااال؟

چیه عاخه؟

حداقل یکم راهنمایی کن، تقلب بده

 

ایشالا که بهتر بشی و این علائم هم جدی نباشه و رفع بشه

پاسخ :

آخه چیز مهمی نیست، یعنی برای ما نسبتا مهمه، ولی برای بقیه که هیجان و اهمیتی نداره :) اینم یکی از هزاران اطلاعاتی در نظر بگیر که در مورد ما نداری :) مثل مثلا اینکه ما امشب سوپ خوردیم 😁

مرسی مرسی، ان‌شاءالله خودت و خانواده‌ت همیشه سلامت باشین :)

غریبه ‌‌‌‌
۲۰ آبان ۹۹ , ۱۸:۲۶

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

خوب باشی الهی 🌹

پاسخ :

سلام سلام :)
شکر خوبم، کم مینویسی، کم پیدایی!
خوبی دیگه ان‌شاءالله :)
غریبه ‌‌‌‌
۲۱ آبان ۹۹ , ۱۰:۱۰

خدا رو شکر

منم خوبم 😊 ممنون از احوالپرسی 😍

تنبل شدم فقط 🙈

 

پاسخ :

خدا رو شکر که یه همسایه‌ی تنبل دارم 😊 (با لحن اون خانومه تو پیام بازرگانی 😁)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan