چند روزی هست که سر کار میرم. هنوز جا نیفتادم. در واقع احساس میکنم کار هنوز برای من جا باز نکرده.
شب دیر میرسم خونه. بحث البته دیر و زودیش نیست، بحث اینه که یه بخشی از مسیر رو باید با اتوبوس بیام که اون ساعت نیست و فعلا برادرم میاد دنبالم. اما در آیندهای نه چندان دور دیگه از این خبرا نیست و منم جدیدا ترسو شدم و آدم با تاکسی جایی رفتن هم نیستم کلا، چه برسه تنها و نصف شب. با این اوصاف نمیدونم چقدر تو این کار دووم بیارم. همچنان دارم فکر میکنم چی میشد اگه گواهینامه میداشتم.
کتابی که نشر صاد هدیه داده رو هنوز نخوندم. یعنی فقط حدود پنجاه صفحه از پونصد صفحه خوندم. همون موقع که میگرفتمش میدونستم که پست معرفی کتاب رو نخواهم نوشت، چون نه اهل قلمم، نه مسابقه اهمیتی برام داره، نه اونقدر به فهم خودم از کتابها مطمئنم که بتونم کتابی رو درست معرفی کنم و نه میتونم تو این مهلت یک ماهه کتاب رو تموم کنم. اما امشب که وبلاگ لاجوردی ضربالاجل رو اعلام کرد، به صفحهای که لینک پستهای معرفی رو گذاشته بود رفتم و دیدم تعداد پستها به نسبت وبلاگها خیلی کمه و به نظرم این انصاف نیومد که در قبال مهر یه نفر (یه انتشارات) بیمهری کنیم. البته من نیتخوانی نمیکنم و توقع شرکت تو مسابقه رو به ایشان! نسبت نمیدم، اما خب حس خوبی نگرفتم. چه کنم که فرصتی باقی نمونده برای جبران. شما اگر کتابتون رو خوندین، پست معرفی رو بنویسین.
یک مشکل دیگه هم که جدیدا پیدا کردم اینه که تو کار با گوشی و لپتاپ یه احساس بدی تو سرم ایجاد میشه که نمیدونم اسمش سردرده یا چی :/ یهکم که کتابی چیزی میخونم اجبارا باید بذارمش کنار. من عادت سردرد نداشتم، بعد از این کرونا اما گاهی میاد و منو میترسونه که میخواد برای همیشه بمونه. خدا نکنه، خدا نکنه.
اون شب دکتر تا سر مترو منو رسوند. گفت چی شد اون کار پردرآمد رو نرفتی؟ گفتم چون فضای رقابتی و حسادتی بَرِش حاکم بود، منم دیدم نمیتونم و ارزش نداره که برای موندن تو اون جو مسموم تعهد پنج ساله بدم و چون کارفرما کلا همیشه جوری با ما حرف میزد که یعنی تمام حقها با منه و شما هیچ حقی ندارین. گفت دقیقا تو چنین فضایی نمیشه موند و آدم جایی میره که حداقل احترامشو داشته باشن و احساس اضافی بودن به آدم ندن. از تجربهی خودش تو یکی از بیمارستانهای بهنام شهر و کشور و حتی خاورمیانه گفت. راستش فکر نمیکردم احساس طفیلی بودن تو محیط کار به یک پزشک متخصص هم دست بده، حداقل برای این پزشک. اما معلومه که همیشه دست بالای دست بسیار است و احترامها هم همیشه مال دستهای بالاییه و ما فقط باید سعی کنیم یا شایدم شانس بیاریم که اون دست بالاییه ما باشیم :)))))
- تاریخ : شنبه ۲۶ مهر ۹۹
- ساعت : ۰۲ : ۱۵
- نظرات [ ۱ ]