فهمیدم، البته فک کنم فهمیدم. بعد از کلی فکر راجع به اینکه چی در مورد ایشون بیشتر از همه منو آزار میده، به این نتیجه رسیدم که "نداشتن فرصت خطا در کنارش" چیزیه که آرامشم رو میگیره و باعث میشه بخوام تنها زندگی کنم.
والدین نباید اونقدر به بچهها بچسبن که هیچ فضای خالی اطرافشون نمونه. ما باید تا یه حدی آزمون و خطا کنیم. اینکه میگم ما منظورم کلا فرزندانه، نه آدمی به سن و سال من. من چون این فرصت رو نداشتم همچنان به دنبالشم.
تصمیمم اینه که فاصلهمو طوری با فرزندان(احتمالی)م حفظ کنم که خطاهاشونو ببینم، ولی اونها اغلب نفهمن که من دیدم. و از اونجایی که به شدت شبیه ایشون هستم، قطعا این کار برام شکستن شاخ دیو سهسر خواهد بود. (دیو سه سر شاخ داره؟)
- تاریخ : پنجشنبه ۹ مرداد ۹۹
- ساعت : ۰۴ : ۳۸
- نظرات [ ۰ ]