جمعه مامان و آقای کبوترها رو بردن تا توی دشت رها کنن. حال یکیشون بد شده بود اخیرا. امیدی هم به بهبودشون نیست. اونجا یه پسری رو دیدن و کبوترها رو به اون دادن.
از اون روز وقتی میرم تو حیاط، چشمم دنبالشون میگرده. دیشب هم خواب دیدم که در قفس خالیشون باز بوده، دو تا کبوتر سرحالتر و چاقوچلهتر به اضافهی یه گنجشک رفته تو قفسشون. مخصوصا از دیدن گنجشک تعجب کردم، چون گنجشک اصلا نمیره تو قفس. امیدوارم حالشون خوب باشه و ما رو بخشیده باشن.
- تاریخ : يكشنبه ۲۹ تیر ۹۹
- ساعت : ۲۲ : ۱۸
- نظرات [ ۰ ]