مسابقات کشوری بود گمونم، دو تا استاد سخن! نشسته بودن به سخنوری ما نمره میدادن. سخنم رو با این رباعی تموم کردم:
یک چند به کودکی به استاد شدیم/ یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید/از خاک برآمدیم و در خاک شدیم
امشب همینطور بی مقدمه این رباعی اومد تو ذهنم. الان که فکرشو میکنم، به نظرم هشتم از سرمم زیاد بود :)))
قبلا گفتم بازم میگم، با اون شیش نفر دیگه که از من بهتر شدن کاری ندارم، ولی تا دنیا دنیاست، یادم نمیره تو اختتامیه دختر خوزستانی چند ردیف جلوتر از من نشست و وقتی اسمشو به عنوان نفر اول خوندن، همزمان با خالی کردن یک استخر آب یخ روی من، اون به هوا پرید!
ضمنا روش خوندن معکوس برندهها بدترین روش اعلامشونه :|
- تاریخ : سه شنبه ۱۳ خرداد ۹۹
- ساعت : ۲۲ : ۵۹
- نظرات [ ۴ ]