مونولوگ

‌‌

اون‌ها تو واقعیت وحشی خون می‌خورن، ما از اینجا در مذمت آروغ بعد از غذا حرف می‌زنیم.

 

یک زایشگاه در کابل تحت حمله‌ی تروریستی قرار گرفته؛ جایی نزدیک خونه‌ی خاله‌ی من. یک زایشگاه در بیمارستان پزشکان بدون مرز؛ جایی که ممکن بود من اونجا باشم اگه میذاشتن برم. جایی که من پارسال تلاش می‌کردم بگم جای امنیه، چون سیاسی نیست، چون از ارگ دوره، چون آخه مگه زن و بچه هم هدف میشن؟ نهایتا شاید بخوان دانشگاه رو بزنن. آخر آخرش اگه به بیمارستان هم حمله کنن، اون بخش‌هایی رو می‌زنن که زخمی‌های حملات تروریستی رو برای مداوا بردن، اورژانس، جراحی، نه زایشگاه!

اون روز سعی کردم خبر به مامان و آقای نرسه، ولی دیدم ظهر خود مامان اعلام کردن! از الان تا صد میلیون سال دیگه، اگه تونستم از کار کردن تو بیمارستان‌های کابل و حتی هرات حرف بزنم.

 

+ سیاست همون چیزیه که یک خبر رو می‌بره رو آنتن و یکی رو نه، یکی رو پررنگ می‌کنه و یکی رو کمرنگ. همون چیزیه که کلاه‌گیس ترامپ براش مهم‌تره تا پاره شدن شکم زن باردار. تف تو این سیاست.

 

  • نظرات [ ۹ ]
نورا :)
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۰۲:۴۸

واقعا تف توی سیاست. و تف توی هرچیزی که وابسته به اونه.

کابل زیبا:(( چی‌کار دارن بهش آخه؟ همیشه برای من اون‌جا نماد سادگی و پایداریه با کوه‌های وسیع اطرافش. اصلا حالم گرفته‌ ست با شنیدن خبرهای این‌ها... 

پاسخ :

خونه‌ها همینجور امتداد پیدا کردن تا روی کوه...
هلما ...
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۰۳:۲۶

یه سوال؟! البته اگر دوست داشتی جواب بده. 

تو ایران دنیا اومدی؟! و سوال دوم اینکه دلیل این میزان علاقه برا کار کردن تو کابل و هرات چیه؟! 

راستش حس و حالت برام خیلی جالبه، نمیدونم ایران تا چه حد راحتید ولی همیشه حس میکنم خودت رو متعلق به افغانستان میدونی و این اصلا بد نیست.

یعنی یه روز بدون جنگ میرسه؟! چقدر بدریخت و چندشه جنگ.!

پاسخ :

ایران متولد شدم و اینجا هم نمیذارن کار کنم. من به حرفه‌م علاقه دارم و اگه بتونم همینجا کار کنم برام فرقی با کابل نداره. اینطور نیست که بگم عرق ملی باعث فکر برگشتم شده. واقعیت اینه که من یه آدم بی‌کشورم که خودمو متعلق به هیچ کشوری نمی‌دونم. یعنی مثلا اگه ایران سر مرز یا غیر سرمرز هر بلایی بخواد سرم بیاره، توقعی ندارم که دیپلمات‌های افغانستان واکنشی نشون بدن، برعکسش که دیگه اصلا! برخلاف اقوامم که از قاره‌های دیگه میان و نمی‌تونن بهشون بگن بالای چشمت ابرو! به خاطر همون برگ کاغذی که دستشونه و اون پشتوانه‌ای که اون کاغذ داره.
اما اگه به دلبستگی باشه، چون اینجا زندگی کردم، دلبسته‌ی همین شهر خودمم و همین کشوری که آوای صحبتش برام آشناست، حتی اگه مضمونش درد داشته باشه.

روز بدون جنگ، با تموم شدن آدمای جنگ‌طلب میاد. شاید بشه گفت هیچ‌وقت.
من ...
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۰۶:۱۳

از قساوت موجود، کلامی پیدا نمیکنم تا حرفی بزنم...

اصلا هیچ چیزی نمیشه گفت...

پاسخ :

‌‌


غریبه ‌‌‌‌
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۰۹:۱۹

😢

آرمتیس
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۱۴:۰۷
موفق باشید

  ..

serek Khatoon
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۱۵:۵۲

لعنت ... 🤯🤬

هلما ...
۲۷ ارديبهشت ۹۹ , ۱۶:۰۸

ای بابا :|

تو وقتی تخصص داری، علاقه داری و دلت کار کردن میخواد واقعا یعنی چی که نمیذارن. چقدر بد واقعا😐

هوووم میفهمم.

همون برگ کاغذی پشتوانه واقعا انگار که معجزه میکنه.

پاسخ :

دلم می‌خواد؟ این گزاره تعریف‌نشده است.

محمود بنائی
۲۸ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۲۹

بله، رسانه ها و سیاست های کثیف پشتشون سرنوشت آدمها را تعیین میکنند این روزها! 

کاش دنیا هیچ مرزی نداشت! 

پاسخ :

یه خاله‌بازی خیلی بزرگه که بعضی‌ها یا اتفاقی یا به هر طریقی رفتن اون بالا و فکر می‌کنن مالک آدمای دیگه شدن.
^_^ khakestari
۲۸ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۳۱

دلم شکست

میدونی چیه؟

دلمون شده مثل چینی بند زده ایی که با هر خبر،بیشتر ترک برمیداره

سیاست خیلی کثیف هست.....هروقت حوصله داشتی درباره مسلمان چین سرچ کن بخون....اسم طایفه اشون (ایغور) هست.

و سوالی که برای من پیش میاد اینه که چرا صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران درباره نسل کشی و ظلم هایی که به این مسلمان ها میشه چیزی نمیگه اما کوچکترین خبر در فلسطین و لبنان و یمن کاور خبری میشه؟

هردو هم مسلمان و انسان هستند...ماها هم که سینه چاک محافظت و حمایت از برادران اسلامی خودمون هستیم :|

پاسخ :

سوال منم هست که چرا بعضی‌ها برادرترن براشون؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan