مونولوگ

‌‌

قرنطینگاری

 
خیلی ناگهانی (تقریبا ۲۲ ساعت قبل!) بر آن شدم که در بازی قرنطینگاری شرکت کنم! عکاسی چیزیه که خودم همیشه به نداشتن مهارت در اون اذعان داشتم، ولی وقتی امروز ساعت پنج و بیست دقیقه‌ی صبح، بعد از اینکه شب رو نخوابیده بودم، شروع کردم به عکس گرفتن (با گوشی برادرم که حتی قفلش باز نبود و نمی‌تونستم تنظیماتش رو تغییر بدم) دیدم دارم ازش لذت می‌برم. بنابراین تا هفت و نوزده دقیقه‌ی صبح (دقیقا قبل از اینکه برادرم بره سر کار) ادامه‌ش دادم :)
می‌دونم جذابیتش به اینه که روز به روز انجام بشه، ولی من هم خیلی دیر شروع کردم، هم کی بره این همه راهوووو؟ باید زود تموم کنم بره :)
 
۱. یک چیز زرد. زردش خیلی زرد بود، ولی نارنجی افتاده. سوژه هم باب دلم نیست.
 
 
۲. آسمان صبح. خودم خیلی دوستش دارم. البته آسمان مظلومیه، محصور بین دیوارهای سنگی.
 
۳. چراغ‌های شهر.
 
 
 
۴. کفش‌ها. اصلا خوب نیست. ولی اصلا هم رو ایده‌ی کفش فکر نکردم. اینو خودم با کیسه‌های برنج دوختم :دی و گذاشتم تو انباری.
 
 
۵.‌ابرها. مثل مورد ۲ اینم دوست دارم. کلا آسمان دوست دارم :)
 
 
۶. ضد نور. باور بفرمایید هرچه سعی کردم سوژه (نفس بنده) کاملا تاریک و سیاه نشد. گمان کنم این سوژه سیاه‌شدنی نیست کلا :دی فلذا بنده رویش افکت پیاده کردم :)
 
 
۷. نوردهی طولانی :/
 
 
 
۸. چای.  این عکس از ایده تا انجامش کسری از ثانیه طول کشیده. دقیقا موقع اذان مغرب، همون موقع که سر سفره‌ی افطار نشستیم، همون موقع که همه منتظرن استکان چایشون رو بدم، همون موقع که یک ثانیه هم واسه‌شون دیره، همون موقع گرفته شده. البته سرعت عملم انقدر بالا بود که فرصت نکردن اعتراض کنن که مگه سفره‌ی افطار موقع عکاسیه؟ :)) پس خیلی هم عکس چای نیست، عکسی واقعی از متن زندگیه :)
 
 
۹. عکاسی از بالا به پایین. دو تا دستکش هم بین جورابا هست، اگه پیدا کردین :دی
 
 
۱۰. نما از تراس. تراس نداریم و از پنجره‌ی طبقه‌ی دوم گرفتم. باز هم آسمان ♡ :)
 
 
۱۱. مات. نتونستم تکنیک انگشت! (همون که فاطمه‌ی بلاگی از آن خود! گفته بود. با عرض معذرت اینو نورا گفته بوده و من اشتباهی فاطمه تو ذهنم نشسته) رو پیاده کنم، فلذا یک سوژه گذاشتم جلوم و انقدر بهش نزدیک شدم تا خودبخود تار شد :/ مگه تار و مات یه مفهوم نیستن؟ 🙃
 
 
۱۲. کتاب‌ها. درسته اینا مال خودمن، ولی معنیش این نیست که من همه‌ی اینا رو خوندم! (:
 
 
۱۳. الگو. (جا داره یه عکس از خودم بذارم اینجا 😎)
 
 
 
۱۴. از یک زاویه‌ی باز. ان‌شاءالله که مفهومش رو درست فهمیده باشم.
 
 
۱۵. از یک زاویه‌ی بسته.
 
 
 
۱۶. سیاه و سفید.
 
 
۱۷. عشق. همه یا رفتن تو معنای عشق و عشق‌های عرفانی یا زدن دودریزاسیون! من ولی زمینی‌ترین و دم‌دستی‌ترین شکلش رو انتخاب کردم :)) [آقا من نمی‌دونستم این ایده قبلا اجرا شده :( ]
 
 
۱۸. بافت. اینو خودم دوست دارم. البته مدنظرم گیسوان بافته‌ی آدمیزاد بود، ولی دختر زیر نه سال موبلند تو دست‌وبالم نداشتم.
 
 
۱۹. یک گوشه. این خیییلی سریع و یهویی گرفته شد. طوری که من دو طبقه‌ی یخچال و جامیوه‌ای رو خالی کردم و عکس گرفتم و دوباره گذاشتم سرجاشون، ولی مامانم که همون‌جا بودن متوجه نشدن :)) البته برای اینجا گذاشتن یا نگذاشتنش با خودم مبارزه کردم. استدعای عاجزانه دارم روی عکس دقیق نشین. ماه رمضونه به خدا :(
 
 
۲۰. یک در. اگه این در نیست، پس چیه؟ :دی
 
 
۲۱. اسباب‌بازی. شانس آوردم برادرم با دخترش و البته از اون مهم‌تر با عروسک دخترش برای افطار اومدن خونه‌ی ما. وگرنه ما اسباب‌بازی نداریم که!
 
 
۲۲. خیلی رنگارنگ. خیلی رنگارنگ نشد، ولی رنگین‌کمونی شد :) دو تا نقطه هم که خودم بیشتر اضافه نکردم :)) بذارین بگم چطوری اینو سوژه کردم. دیشب به آقای و بچه‌ها گفتم مبل‌ها رو جابجا و فرش‌ها رو صاف و صوف کنن. اینو از زیر فرش (التفات دارید؟ CD از زیر فرش!) پیدا کردم! به همین خاطر اینقدر خش داره.
 
 
۲۳. یک چیز سبز. گفته‌ن میوه نخور نشسته، رویش مگس نشسته. نگفته‌ن که عکس هم نگیر نشسته! تازه اینجوری طبیعی‌تر هم هست :))
 
 
۲۴. انتزاعی.
 
 
 
۲۵. بعد از تاریکی.
 
 
 
۲۶. چشم‌ها.
 
 
 
۲۷. گل‌ها.
 
 
 
۲۸. وسواس.
 
 
 
۲۹. بوکه.
 
 
 
۳۰. انتخاب عکاس. عکاس نداریم که :)
 
/ ضمیر
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۰۵:۴۶

خدا رحم کرده مهارت نداری توش و اینا رو‌ گرفتی، اگر داشتی دیگه چکار می‌کردی؟ /:

به نظرم تو محتوای اذعان‌هایت تجدید نظر کن. |:

چرا که به شدت به آسمان صبح و زاویه باز و اسباب‌بازی و ابرهات ارادت دارم. (:

و همچنین هنرهایی که تو ۴ و ۹ به رخمون کشیدی. و جا داره بگم انقد بدم از اینا که انقد مرتبن. |: والا. ((: دستکشه مشکیه؟ (:

 

آقا ماتت چیه؟ خوردنیه؟ 🤔عکسش که خیلی شیرینه. (:

پاسخ :

آخه من اصلا نمی‌دونم لنز چیه، دیافراگم چیه، زوم چیه، شات چیه :| باور نمی‌کنی؟ :)

ما به شما و عکس‌هاتون با هم ارادت داریم (کلاه از سر برمی‌دارد) :)
والا چاره‌ای جز نظم ندارم، جورابا تو هم می‌لولیدن قبلاها، یک ساعت باید می‌گشتم لنگشو پیدا کنم :)))
نه یکی از دستکش‌ها قهوه‌ای تیره است و زمستونی، یکی کرمی و تابستونی!

بلی بلی، خوردنیه ^_^ برای تزئین کیک استفاده میشه. نمی‌دونم میشه بهش ترافل اطلاق کرد یا نه.
پا ییز
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۱:۱۵

من غیر ماه رمضون هم یخچال اگه به عهده ام باشه از این بدتره 

از این چیزای کاربردی توی نت خیلی استفاده می کنی ها

جا جورایی و اون جاکفشی عجیب غریب (نگو اون جاکفشی را مخصوص کرونا درست کردی)

یک دستکش مشکی دیدم اون یکی را پیدا نکردم

  و اینکه 

خیلی دلم چایی خواست 

پاسخ :

یخچال ما خیلی هم کثیف نمیشه، به خاطر همین حوصله‌م نمیشه زود زود تمیز کنم.
نه جاکفشی رو خیلی وقته درست کردم. می‌دونی واقعا مجبورم. چون علی‌رغم داشتن یه جاکفشی فلزی خیلی بزرگ، باز هم کفش‌هامون رو هم رو هم و ویلون و سیلون بودن.
دستکش مشکی ندارم :)
الان می‌تونی چایی بخوری دیگه :دی
واران ..
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۴:۵۱

۲۳ که ماه رمضانتره تا داخل یخچالی که گفتی نگاه نکنیم و دقت نشود :دی

عکسات حجیمن عامو :)

 

من یه دوست بلاگر میشناسم هر روز یه عکس از همین چالش میزارن شما اومدی همه عکسا رو یکجا گذاشتی که حجم اینترنت ما رو بخوری تو این ماه رمضانی :دی

برو توبه کن :دی

 

 

+

سلام

طاعات و عباداتتم  قبول 💚

برامون دعا بفرمایید.

ممنونم

 

 

قشنگ بودند تصاویر ولی خب بعضی هاشون برای من باز نشدن چون‌ حجمشون خیلی  زیاده :)

ممنونم بابت به اشتراک گذاشتن تصاویر :)

 

 

 

اون‌ عشق هم خنده دار و با حال بود :دی

 

پاسخ :

نههه! پس اونو نگرفتی چی گفتم :)
آره حجمشون زیاده، ولی بزرگتر باشن قشنگ‌ترن، پس به من چه که نت بقیه حروم میشه؟ 😂😂😂
تازه اون بلاگرهایی که روز به روز آپدیت می‌کنن، حجم بیشتری ازتون مصرف می‌کنن، چون هر روز همه‌ی عکس‌ها دوباره باید از اول لود بشه. برو بهشون بگو توبه کنن، توووبه :)))

خیلی خیلی ممنونم واران جان، لطف داری :)
عشق مضحک :))
فاطمه :)
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۱۶:۰۴

چه جورابای باحالی دارین. :)  ردیف اول، از راست، دومی. اگه این دستکش باشه دومی هم پیدا می‌کنم. :))

نوزده. من دو ثانیه‌ی اول فکر کردم در حیاطه. خیلی در قشنگی بود! 

عکس عشقت خیلی خوب بود. من دوستش داشتم. 

دو، چهار، پنج، دوازده، بیست و یک هم جالب بودن. 

بیست‌و‌دو و بیست‌و‌هفت فعلا برام باز نشده. 

آفرین تسنیم. :)

اصلا از همین تریبون از چارلی و نورا به خاطر قرنطینگاری تشکر می‌کنم. :) 

 

 

پاسخ :

نه اشتباهه، اشتباه :) تو سمت ساق دست‌ها رو گشتی، جورابا سمت چپن. ردیف اول از چپ، از پایین اولی و سومی دستکشن :)
یک گوشه؟؟؟ من سه چهار ثانیه طول کشید تا بتونم در تصورش کنم :)))
ممنون عزیزم :) ولی خودم با ۴ و ۲۱ کاملا مخالفم :)

منم خیلی ازشون متشکرم، با دیدن عکس‌هاشون و عکس‌های بقیه‌ی بلاگرها خیلی اوقات خوبی برام رقم زدن، دستشون درد نکنه :)
/ ضمیر
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۱:۳۶

ای بابا، امید داشتم درست حدس زده باشم دستکشه رو. ((:

 

نمی‌دونم منم. ترافل و دراژه و اون سنگ‌آکواریوم‌ها رو همیشه باهم قاطی می‌کنم. 🤔 ((:

 

بعدشم دیافراگم چیه بابا، نگاه مهمه! با عموم که همیشه می‌ریم بیرون، اون با دوربین و مخلفات عکس می‌گیره، من با گوشیم. بعد وقتی عکسامونو آخرش نشون هم می‌دیم هی می‌گه: عه! اینو از کجا پیدا کردی؟ عه! من چرا از این عکس ننداختم؟ عه! من چرا اینو ندیدم؟ 😅 منم بهش می‌خندم. |:

پاسخ :

ما هم که میریم بیرون، من همیشه سعی می‌کنم جلوی دوربین (گوشی) باشم تا پشتش، به علت اینکه عکس ملت خراب نشه :))
تازه من که نگفتم چون دوربین ندارم، گفتم چون از عکاسی هیچی نمی‌دونم :) عکاسی با ایده‌ورزی فرق داره. ممکنه من ایده‌های زیادی برای عکس داشته باشم، ولی نتونم ثبتشون کنم. شما که با دوربین و بی دوربین ایده‌هاتونو ثبت می‌کنین یعنی عکاسین :)
واران ..
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۱:۵۶

چرا نگرفتم مگه به اون تخم مرغ گوشه سمت راست اشاره نداشتی؟!🤔😀

جدی ؟

خب تخم مرغ هوس انگیزتر نیست نسبت به خیار :دی

 

+

یکی طلبت دارم واست عامو بابت تلف شدن اینترنتم :|:))

 

ولی اون کفش ها همش مال خودته ؟!:))

آفرین به هنری که بابت دوخت کیسه کفش ها داشتی :)

 



بعداً نوشت : اون قسمت عاجزانه رو دیدم ولی در مقایسه با یخچال خونه ما خیلی هم تمیزه :دی

پاسخ :

نه بابت هوس‌انگیزی و اشتها و گرسنگی و اینا نبود. اگه نفهمیدی پس ولش کن، بهتر :))

تو که پست‌های متنیت رو هم حذف می‌کنی، چطوری می‌خوای طلبمو بدی؟ :دی

نه همه‌ش مال من نیست. دو ردیف بالا بجز طوسیه مال منه. ردیف‌های پایین و یه ردیف هم بالاتر از این عکس که نیفتاده، مال بقیه است.
خیلی سخت بود ولی دوختنش، به چشم فقط آسون میاد :)

بعداپاسخ: واقعا؟ داشتم از خجالت آب می‌شدم؛ خب پس خوبه که طبیعیه :)))
واران ..
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۲:۰۰

@

فاطمه

سلام

چقدر مثل همیم من هم اول فکر کردم ۱۹ در حیاطی پارکینگی چیزیه :دی 😉😂😂

همفکریم ها  :))

بخاطر همین همفکری بزن قدش :دی✋

 

من اول متن ها رو نخوندم بعد که متن خوندم فهمیدم عه داخل یخچاله :دی

 

پاسخ :

@ فاطمه

چه دید جالبی ولی داشتین :)
مر یم
۱۱ ارديبهشت ۹۹ , ۲۳:۰۱

قشنگ بودن من عروسکه زیر مبلو دوست داشتم:)

 

انگار قایم شده داره دزدکی نگات میکنه:)

پاسخ :

اونو چرا من خودم هیچ حس مثبتی بهش ندارم 🤔
من بیشتر قصدم این بود که اینو برسونم که اسباب‌بازی‌های بچه‌ها هممممه جا هستن. البته تو خونه‌های بچه‌دار :))
هایـ تن
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۱۶

برا منم بعضی عکسا رو باز نکرد، ۲۰۰ هزار بارم رفرش کردم صفحه رو، اینترنتم رفت و جوونیم رفت و ، برین توبه کنین و اینا، بعدم کتاب ناطور دشت و قبلنم برادران کارامازوف و، برین توبه کنین، بعد تازه عکسای عاشقانه‌م که می‌ذارین و ملت رو هوایی می‌کنین، بچه مردم با همین عکس رفت عاشق شد شما پاسخگویی آیا؟! توبه توبه :)

پاسخ :

راستش اینترنت خودمم سر همین پست چنان کاهش یافت که دیگه داره نفس‌های آخرشو می‌کشه. من به کی بگم بره توبه کنه؟ :)))
جهنم و ضرر، سایز عکس‌ها رو کوچیک می‌کنم ببینم سرعت لودش میره بالا یا نه. چون اگه نیازمند نرم‌افزار و اینا باشه، نتم نمی‌کشه دیگه.
ناطور دشت، اتفاقا، از هموناییه که گفتم کامل نخوندمش! شاید دو سالی بشه که دارمش. بار اول شاید تا نصف خوندم، هنوز قسمت نشده برای بار دوم بگیرم دستم. خیلی سخت‌خوان بود برام. برادران کارامازوفو هنوز شروع نکردم. خیلی تعریف شنیدم ازش، اگه توبه لازم داره که شروع نکنم پس :))
باور بفرمایید تو دو ساعت کلی از این گزینه‌ها رو عکس گرفتم، دیگه وقت نداشتم رو ایده فکر کنم. بچه‌ی مردم هم والا باید خیلی مستعد باشه که با اینا عاشق بشه :)
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۰۰:۴۹

من فکر کردم گالری عکس‌هام رو بگردم برای اکثر موارد یه عکسی پیدا می‌کنم. خیلی جدی می‌خواستم بیام منتشر کنم که یهو چی شد؟! چی نشد؟! پشیمون شدم:|

اون کفش‌های سفید هم خیلی نازنD:

پاسخ :

نه نه نه نه! باید عکس جدید بگیری، اینجوری قبول نیست :))
منم حتی به شرکت کردن تو این بازی فکر نکرده بودم. ولی خیلی ناگهانی زد به سرم. دقیقا بعد از اینکه واسه یکی از برگزارکننده‌های این بازی یعنی نورا یه کامنت گذاشتم.
اگه بذاری خیلی خوشحال میشم. کلا از دیدن همه‌ی عکس‌های این بازی لذت می‌برم من :)

چشمات ناز می‌بینه ^_^
هایـ تن
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۰۱:۴۴

ممنون برا عکسا، برا من بعضیا رو باز نکرد بازم، باز اولی با باز دومی فرق داره در ضمن. تازه من فکر می‌کردم اون کفش سمت چپ بالا رو خودتون با کیسه برنج درست کردین نگو جاکفشی رو منظورتون بود خخ :))

پاسخ :

نمی‌دونم دیگه چیکارشون کنم، شاید بازم بعدا کوچیکشون کردم.
کم‌کاری کردین، یه باز دیگه هم می‌تونستین تو جمله جا بدین D:
وای خدای من! نمی‌دونم چطوری مراتب تعجبم رو اعلام کنم که حقش ادا بشه! کفش؟ کیسه‌ی برنج؟ 😂 تازه اونم کفش مجلس عروسی! کیسه‌ی برنج؟ وا پای‌افزارا!
فاطمه :)
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۰۳:۴۸

:/ قرار بود بین اون همه جوراب دو تا دستکش پیدا کنیم. ساق دست از کجا نازل شد؟! داشتیم؟ :)) نکنه اون جورابا هم همش ادا درمیارن؟ 

@واران

سلام واران :*

@های‌تن 

دقیقا منم تا لود شه عکسه فکر کردم کفشه رو با گونی درست کرده. :))

 

پاسخ :

نه دیگه، گفتم بین جورابا، نگفتم اینا همه‌ش جورابه :دی سمت راست ساق دسته، سمت چپ جوراب :)

@ واران

@ هایـ تن
نگو دختر، نگووو!
فاطمه :)
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۰۹:۲۸

پس دیگه جوراباتم باحال نیست اصن. :( یعنی ساق دست بودن؟ :``

من به تو اعتماد داشتم ببین کاراتو :))

 

+کفش با گونی برنج، بدنه؟ چه می‌دونم اونجای یخچال با در حیاط، دستکش و ساق دست، آسفالت کف خیابون با پرده اتاق ضمیر اینا،  من اینا رو همه با هم اشتباه گرفتم. ببین بذار بگم؛ من چیزی واسه از دست دادن ندارم‌. :((

اصن چارلی این چه چالشی بووود؟ :)))

پاسخ :

آره، حدس زدم که اون باحالی رو به خاطر این گفتی که ساق دستو با جوراب اشتباه گرفتی 😂😂

اون پرده که بعضی‌های دیگه رم گمراه کرده بود :))) شاید این نشون میده که شماها خیلی ذهن‌های بازتر و بی‌چارچوب‌تری دارین :)
فاطمه :)
۱۲ ارديبهشت ۹۹ , ۱۵:۱۹

نَخخندد :``((  من اشتباه گرفتم ولی بپذیر که تو گمراهم کردی. حالا هی بقیه هیچی نمی‌گن. کجایید ایهاالناس؟ تسنیم گفت دو تااا دستکش بین جورابا هست؛ اسم ساق‌دست رو نیورد. 

+من الآن شک دارم که اصلا جورابی بین اونا باشه. معلوم نیست اسم چه چیزای دیگه رو نیورده باشی. :)) 

 

++ نه دیگه  من از ذهن خودم خبر دارم که درش کیپه خواهر دیگه گول نمی‌خورم. البته سعی می‌کنم. :))  آخه بگو @ضمیر عزیزم سوژه قحط بود؟ یا شما تسنیم گلم آخه گوشه تو خونه گیر نیوردی که به یخچال بیچاره رحم نکردی؟ ای کارا چیه؟ 

+دیگه جدی تا از کامنت‌دونیت پرتم نکردی. تو را به گول نزدن بچه مردم  دعوت کرده و به خدای منان می‌سپارم. 

 

پاسخ :

باشه باشه، میپذیرم :)) اصلا اینا همه روسری و مانتوشلوارن =)

جدی دارم فکر میکنم بعضیاشونو عوض کنم، مثلا همین یک گوشه رو :)
زین پس هم سعی میکنم با شفافیت کامل صحبت کنم تا بچه مردم گول نخوره :دی
همدم ماه
۱۴ ارديبهشت ۹۹ , ۱۸:۳۷

سلام :) 

منم مثل فاطمه و واران فکر کردم اون در حیاط یا پارکینگه !:))

و مثل فاطمه و هایتن فکر کردم اون کفشه رو با کیسه برنج دوختی ، به خاطر رنگ سفیدش ذهنم به اون سمت رفت :))

عکس ضد نور رو خیلی دوست داشتم :)

پاسخ :

سلام :)
حالا درو با اغماض قبول می‌کنم، ولی آخه کفش با کیسه برنج درست شده رو مگه میشه پوشید؟؟؟ :)))
منم ضدنور رو دوست دارم، ولی نورم خیلی پرنور نبود، مجبور شدم روش عملیات انجام بدم :دی اینم پشت صحنه‌شه که شکار لحظه کردن :)
همدم ماه
۱۴ ارديبهشت ۹۹ , ۲۳:۵۱

وای چقدر پشت صحنه اش جالبه ، واقعا قشنگ در آوردی و خلاقیت میخواد:) 

اون گل های قرمز گل شقایقه؟ چقدر قشنگ...:)

پاسخ :

خلاقیت کجا بود؟ گرفتم سیاهش کردم دیگه :))) البته خودش تقریبا تاریک بود، یه جزئیاتی دیده می‌شد که مجبور شدم خودم سیاهشون کنم :)

کلا پشت‌صحنه‌ها جالب‌ترن. مثلا اینجا یه استخر بود که طبیعتا در نداره و باید می‌پریدم داخلش و بعد باز از دیوارش میومدم بالا، دو بار هم مجبور شدم این کارو بکنم :))

شقایق نیست، ویکی‌پدیا میگه لاله‌ی آتشینه، کلیک. ولی واقعا خیلی حال آدمو خوب می‌کنن این سبزه‌ها و این گل‌ها :)
همدم ماه
۱۵ ارديبهشت ۹۹ , ۰۱:۲۰

لاله ی آتشین ... آره واقعا خیلی حال خوب کنن ، توی عکس خیلی توجهم رو جلب کرد  ، این گلای قشنگ بین سبزه های یکی در میون :) 

+الان توی گوگل گل شقایق رو سرچ کردم و جالبه که اسم دیگه ی شقایق لاله ی داغداره!:))

پاسخ :

اتفاقا موقع گذاشتن اینجا، گفتم کات کنم از دور و بر عکس، بعد گلا رو دیدم گفتم بذار گلا باشن :)

آره، شبیه لاله است، ولی ته گلبرگاش سیاه و داغدارن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan