مونولوگ

‌‌


احساس گناه می‌کنم. احساس می‌کنم من کم‌کاری کردم که خواهرم هم درد طبیعی رو کشید، هم سزارین شد. احساس می‌کنم ماه آخر باید حواسم بهش می‌بود و هی بهش می‌گفتم که تحرک داشته باشه. باید موقع بستریش اصرار می‌کردم منم راه بدن تا شاید باعث تقویت روحیه می‌شدم یا باهاش ورزش و تنفس و طب فشاری کار می‌کردم تا زایمان کنه. ولی این مثلا منطق لعنتی لعنتی لعنتی بهم گفت کرونا چه ربطی به ماما بودن تو داره؟ اما موقعی که برگه‌ی رضایت سزارین رو انگشت می‌زدم، بهم گفت اگه می‌دونستم مامایی از اول می‌ذاشتم بیای پیشش، فهمیدم گویا ربط داشته.

هنوز به هوش نیومده.
یادم رفت. خاله × 3 شدم.

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan