چرا از زندگی نوابغ فیلم میسازن؟ چه هدفی میتونه داشته باشه این کار؟ مثلا الان من باید سعی کنم نابغه بشم؟ باید سعی کنم یاد بگیرم ازشون؟ باید راه بیفتم به اون سمت؟ اوه نه، طبق اون فیلمها راهی وجود نداره. متوجه دلیل این خودآزاری نمیشم.
غذا که میپزیم، واشر زودپز روغنی میشه. باید بشوریمش، دوباره روغن بهش بزنیم بذاریم کنار که خراب نشه. از قدرت ذهن من خارجه درکش :) میتونیم دستمال بکشیم فقط.
همچنان هر روز دارم به زندگی و علتش فکر میکنم. با فیلم، آهنگ، غمگین، شاد، با هر چی میبینم و میشنوم گریه میکنم. اسمش شاید افسردگیه، ولی از غفلت برام خوشایندتره. غرق بشم تو روزمرگیها و خوشحال باشم و هدفمند!
فکر کردم برم نیروی داوطلب درمانی کرونا بشم. مامان و آقای اجازه نمیدن، سایت برای ورود کد ملی میخواد و از همه بدتر اینکه هی فکر میکنم خب که چی؟ کمک به زنده موندن آدمهایی که بالاخره میمیرن چه فایدهای داره؟ کمک به به تعویق انداختن درد و رنج بازماندگان چه فایدهای داره؟ بودن آدمها، حتی نوابغ، حتی تاریخسازها، حتی اونهایی که تاثیراتی فرازمینی دارن و مثلا میتونن حیات رو به کهکشانها گسترش بدن، چه فایدهای داره؟ بودن تمام آدمها در تمام ادوار چه کاری کرده که نبودنشون در اون خلل ایجاد کنه؟ من توقع ندارم خدا بیاد بشینه جلوم باهام حرف بزنه یا نشانه بفرسته، ممکنه همون طور که میگن خیلی واضحتر از اینا باهام حرف زده باشه. ولی من نمیبینم، نمیشنوم، نمیییییبینم، نمیییییشنوم. خدایا بالاخره یه راهی، سمعکی، عینکی، چیزی تو دمودستگاهت داری دیگه؟
به هر حال میدونم خدا هست. دلیل و منطق و برهان هم ندارم. یعنی دارم، با عقل هم جور درمیاد، ولی عقلم تنها کافی نیست. الان خدا در قلب من حضور داره. حسش میکنم که هست. و حس میکنم که حس بالاتر از استدلاله.
- تاریخ : پنجشنبه ۲۹ اسفند ۹۸
- ساعت : ۱۱ : ۵۳
- نظرات [ ۰ ]