متاسفانه بیشتر وقتها همین طوریه. بیشتر کارهایی که برای انجام دادن تعیین کردم میمونه. امروز البته بهانه مثلا داشتم، ولی بقیهی روزها هم خیلی تعریفی نداره.
حالا من سوالم اینه که اینا رو بنویسم تا شاید نصفشون انجام بشه یا اونجور که محمدرضا شعبانعلی میگفت ننویسم تا عزتنفسم خدشهدار نشه؟ البته از شما سوال ندارم، فکر میکنم جوابش شخصیه.
چند تا نکته که اگه نگم خوابم نمیبره (البته اگه بگم هم خوابم نمیبره، چون عصر حدود یک ساعت خوابیدم!):
سایز متوسط عکس رو دوست ندارم.
موقع نوشتنش فکر نمیکردم پستش کنم، پس من اینقدر بدخط نیستم، خب؟ البته الان که دقت میکنم به نظرم بدخط هم نیست اونقدر، ولی دارم میگم از این بهتر هم میشد باشه =)
ضدعفونی به نظرم کار مسخرهای میاد :|
بعضیها رو واسه دلخوشکنک خودم نوشتم که آخرش فکر کنم وای چقدر کار کردم من! :))) مثلا نماز رو که به هر حال میخوندم، یا مثلا وقتی لوبیا رو خرد میکنم، قطعا بستهبندیش هم میکنم دیگه :) ولی دو تا کار حسابش کردم که...
بعضیها رو هم من اصلا انجام ندادم. مثلا اون ظرفها رو، دو بارشو مامان شستن. اون دایرهی تو خالی آخری هم کلا بلااستفاده بود. چون امروز چهار بار بیشتر ظرف شستن نداشتیم. بیشتر روزها پنج بار و خیلی از روزها هم بیشتر از پنج باره. ولی امروز چهار بار بود.
یه خاطره هم بگم. چند وقت پیش نتگردی میکردم (اگه شما فرهیختگان عزیز نمیدونید چیه باید بگم از همین کارهاییه که آدمای از کار بیکار شده میکنن!) رسیدم به یه صفحهای که خانما با هم تبادل اطلاعات میکردن! یکی اول اومده بود گفته بود من خیلی شلختهام و فلانم و بهمانم، آیا کسی مثل من هست؟ بقیه اومده بودن سرزنش کرده بودن یا همدردی یا نصیحت یا فلان. بعضیهام ازش درخواست عکس کردن تا میزان شلختگیش کاملا مشخص بشه. اونم عکس سینکش رو گذاشته بود و گفته بود سه روزه که ظرف نشستم. البته در میزان شلختگی و تنبلیش که شکی نبود که رتبهی یک خاورمیانه رو داره، ولی من بیشتر از همه از حجم ظرف سه روزهش تعجب کردم. من روزانه میانگین سه برابر اون حجم ظرف رو میشورم! مردم چطور میتونن اینقدر بهینه آشپزی کنن و غذا بخورن؟ حالا اونا دو نفر، ما پنج نفر، باز هم یک وعدهمون نباید به اندازهی سه روز اونا باشه که. خلاصه فهمیدم تو این زندگی چقدر به من داره ظلم میشه و اصلا کی تا حالا این همه ظرف شسته که من شستم و جا داره برم هشتگ و کمپین و این چیزا راه بندازم واسه خودم و دنیا رو از ظلمی که بر من روا داشته شده آگاه کنم و حالا هم فعلا از وبلاگ شروع کردم.
پست ساعت دوی نصفه شب، فقط به این دلیل نیست که کسی عصر خوابیده و ساعتای یازده و بعد یک شکلات تلخ خورده. میتونه به این علت هم باشه که مثلا چسب ریخته رو دستش و دستش به گوشی چسبیده، یا اینکه یکی بین پلکهاش سوزن گذاشته و نمیتونه ببنددشون، یا اینکه پیشگو شده و میدونه امشب دنیا به آخر میرسه و میخواد اون موقع بیدار باشه و ببینه و... بقیهی دلایلشو خودتون تخیل کنین.
- تاریخ : يكشنبه ۱۱ اسفند ۹۸
- ساعت : ۰۲ : ۰۴
- ادامه مطلب
- نظرات [ ۰ ]