- تاریخ : پنجشنبه ۲۶ دی ۹۸
- ساعت : ۱۹ : ۰۲
- نظرات [ ۶ ]
۲۶ دی ۹۸ , ۱۹:۱۰
منم همیشه سوالم همینه
یعنی دوست دارم برم مستقیم بپرسما میگم شاید بد تعبیر بشه
من دوتا جوراب میپوشم تمتم پیشونی و گردنو جوری میپوشونم یه منفذ نمونه بعد ملت شلوار کوتاه و یقه باز میان بیرون
انقدر دوست دارم رمز موفقیت در سرما نخوردن رو برم بپرسم!
شاید اکسیر حیات بهشون رسیدم به ما نمیگن
۲۷ دی ۹۸ , ۰۹:۳۵
سلام
خدایی خیلی عالی بود
من که از این متنا مینویسم و تحریف میکنم کم آوردم!:)
اون گیسو فسون واقعا عالی بود:)
ضدیخ کاسپین رو تا حالا بهش فکر نکرده بودم:)
اینا واقعا سردشون نمیشه؟؟؟!!!
۲۸ دی ۹۸ , ۰۰:۰۳
سلام.
کار روزگار رو میبینید تورو خدا؟!
پیروز این پست که دیشب خوندمش، امروز تو خیابون به این موارد که بر میخوردم، منم دیوانه، راستی راستی میخواستم داوطلب این عملیات انتحاری بشم و برم از اون خانمها این رو بپرسم که خداوکیلی سردت نیست؟!!! البته خب گذشتن از جان آسون نیست و این کار رو نکردم. اما امشب اومدم اینجا دوباره این پست رو خوندم، با کامنتهاش... سپس لینک تو لینک رفتم وبلاگ نوشته های خودمونی احسان، در حالی که داشتم کیف میکردم از نوشته هاش، با این کلمه "اتوکلاو" روبرو شدم. بعد این کلمه دقیقا مشکل امروزم بود. چون داشتم یه گزارشی رو تهیه میکردم از روی یک وویس، صدای ناملموس استاد هی میگفت "Auto Club" یعنی باشگاه اتوماتیک که معنیش رو نمیفهمیدم! و اصلا کف کردم از این تقارن... از این روزگار... گفتم کفم رو به اشتراک بذارم تا از حباب نیوفتاده.
۲۸ دی ۹۸ , ۰۰:۱۲
و در ادامه خوندن وبلاگ ایشون خداییش بازم کف کردم.
امروز دقیقا، همین امروز داشتم به طور اتفاقی از اتاق بغلی میشنیدم که یک خانم داشت برای چندتا آقایون توضیح میداد که در شرکت اونها فقط ایشون خانمه و بقیه آقا هستند و چه دردسرهایی بر سر ذائقه گرماییشون هست! ایشون گرمایی هستند و آقایان سرمایی. ایشون میخواد در و پنجره ها کیپ بسته بشن، آقایون یهو گرمشون میشه و میخوان بخاری خاموش و پنجره ها باز...
حالا دقیقا الان داشتم این کلمات رو میخوندم:
"بله میگفتم......تقریبا دهان مبارک ما را آسفالت کرده این خانم بس که سیستم گرمایشی را روشن میکند و ما تقریبا مثل کدو حلوایی هایی که با آب به صورت خام پخته میشود، پخته شدیم! کپی برداری ممنوع.... Hdana.blog.ir"
حالا در مجموع چرا اینهام برام جالبه؟.. چون چند روز پیش تو کلاس زبان، بحث Coincidence بود و اتفاقات جالبی که به طور همزمان میوفتن... بعد من هرچی هرچی به ذهن مبارک فشار آوردم، یادم نیومد از این دست اتفاقات...