من با 26 سال سن، تو درمانگاه، لیسک (آبنبات چوبی) میخورم، بعد دختره اومده، دقیقا نصف سن منو داره، 13 ساله، متاهله.
دکتر از خواهرش میپرسه چرا اینقدر کوچیک عروسش کردین؟ میگه خودش خواست، پسرعمهمونه، هجده سالشه. دختره میگه میرم کارگاه گلسازی. میگم مدرسه چی؟ میگه شوهرم نذاشت دیگه.
الان من بچهترم یا اون؟ :)
+ انصافا لیسک خوردن، جلوی مریض، از وقار آدمی میکاهد! ولی خب ضعف کرده بودم و چیزی جز لیسک تو کیفم نبود. تازه این لیسک هم برای خودم نخریده بودم، برای کلاس اولیهایی که ماه پیش میرفتم سر کلاسشون خریده بودم، نشد بهشون بدم. بقیهشو خواهر/برادرزادگان بلعیدن، این یکیشم امروز گذاشتم تو کیفم به نیت اینکه تو درمانگاه بدم به یه بچه که بچهی جیغجیغوی دماغو نخورد به تورم :)))
- تاریخ : دوشنبه ۲ دی ۹۸
- ساعت : ۱۳ : ۳۵
- نظرات [ ۵ ]