هدهد: "تا دیروز چقد راحت بودیم! چقد سکوت و آرامش بود!" [خندهی شیطنتآمیز]
مامان: "من هی میگفتم، عه! تسنیم کجاست؟ عه! برین تسنیمو صدا بزنین بیاد!"
آقای: "تسنیم تنهایی به اندازهی پونزده نفره!"
مهندس: "پونزده نفر که در رشتههای مختلف دکترا دارن. اقتصاد، روابط بینالملل، پزشکی، ادبیات، مذهب و..."
هدهد: "ببین چقد ازت تعریف میکنیم، الان باید به سقف رسیده باشی :)))))"
+ الان من چی بگم؟ :| همهی خوراکیهامم غارت کردن، دو تا ساق دست فقط واسه خودم خریده بودم که اونم شد مال عسل و هدهد!
+ البته اینکه من اغلب بمب انرژی هستم و حتی سحر که همه خوابآلودن با وجود من منفجر میشه، فقط مختص وقتاییه که با افراد درجه یک خانواده هستم! و الا عینهو هاگهایی که تو کوهستان افتاده باشن، هیچ نشانهی حیاتی از خودم بروز نمیدم :) اینقد تناقض هنوز برای خودم حل نشده!
- تاریخ : جمعه ۱۸ خرداد ۹۷
- ساعت : ۲۱ : ۱۳
- نظرات [ ۱۴ ]