امسال لابلای یکی از دیوارهای حیاط ما یه گلّه! زنبور لانه گزیدن. در واقع حیوان خانگی ما محسوب میشن. از اون دسته حیوانات اهلی وحشی! یعنی ماجراهای تعقیب و گریز هم داشتیم باهاشون. دو بار هم تا حالا آبجیم و آقای رو نیش زدن! یه بار یکیشون من رو هم خیلی سمج و مصمم دنبال کرده بود که خدا رو شکر نیشش به سنگ خورد. اینها صبح علیالطلوع، نه ببخشید، علیالسحر بیدار میشن و انگار از سردی هوا به خودشون میلرزن! حتی تابستون هم همین بود. آخه تا یکی میره دستشویی (داخل حیاط) و برق رو روشن میکنه یک عالمه زنبور میریزن تو دستشویی!!! شب و نصف شب و روز نمیان ها! فقط صبح، موقع اذان! اینطوریاست که این گلّه نفهم، صبح دستشویی رو در قرق خودشون دارن و انسانها رو مجبور میکنن که زحمت 16 پله رفت و 16 پله برگشت رو به خودشون هموار کنن. القصه، چند روز قبل ما مهمونی داشتیم که شب هم خونهی ما مونده بود. صبح که برای نماز بیدار شدیم ایشون تشریف برده بود همین سرویس داخل حیاط!!! بنده با صدای داااااد و بیداااااد از خواب پریدم! مهمان محترم به طرز جالبی لباسش رو هوا میداد و تو هال دوی نرم میرفت! آقای جان که میگفتن "زنبوره هنوز تو لباسشه!" صحنه هم طنز بود هم تراژیک! اما مگه جرأت داشتی بخندی؟ خلاصه مهمون رو نشوندیم تو آشپزخونه تا تیمارش کنیم. ساق پاش رو نیش زده بود! روی پاش یخ گذاشت و پشت دستش داغ! تا یادش بمونه روی زنبورِ هارِ خدا آب نریزه هارترش کنه! 😂😂😂
- تاریخ : جمعه ۱۴ مهر ۹۶
- ساعت : ۰۹ : ۰۲
- نظرات [ ۱۴ ]