حدود یک ماه پیش از یه کاری حرف زدم که شروعش کردم و خوب اون کار خیاطی میباشد :) میخواستم مطمئن بشم از ادامه دادن یا ندادنش. تقریبا راهنمایی یا اوایل دبیرستان بودم که یه دوره سه ماهه خیاطی مقدماتی با زور و اجبار مامان جان رفتم و یه چند تا بلوز و شلوار و مانتو و اینا دوختم بعد هم بوسیدم و گذاشتم کنار، چون اجبار شده بود بهم! عقلرس هم نشده بودم که خوب و بد رو درست بفهمم، کما اینکه الانشم نمیفهمم! القصه یک ماه پیش فهمیدم زندایی میرن کلاس، یهو منم دلم خواست :) رفتم و دیدم واقعا علاقهمندم بهش، چیزیه که توش چیزی میسازی!! خودت با دست خودت، با فکر خودت، با طراحی خودت، با خلاقیت خودت؛ به همون نسبت که دست و فکر و خلاقیتت قویتر باشه، کارت تمیزتر و بهتر و شیکتر درمیاد. مجذوبش شدم، بخصوص که آخرش امتحان داره! یه مرضی هم دارم به نام محک! از هر کاری که بدونم با معیارهای مشخص سنجش میشه لذّت میبرم :)
البته این کلاس ما بیدردسر هم نیست، علاوه بر اینکه وقتهای خالیم رو پر کرده و من در به در دنبال وقت اضافه میگردم، یه سری اعصابخوردی هم داره. مثلا استادش در عین مجرب بودن اصلا معلم نیست! اگه ازش بخوای درسی رو که به سرعت نور داده یه بار دیگه تکرار کنه ناراحت میشه و میگه چرا گوش نمیدی؟ تازه بعدش تکرار هم نمیکنه! یکی از بچههای کلاس از این بابت خیلی اذیته بنده خدا! خدا رحم کرده من یه آشنایی مختصر دارم!
هنوز "اوه" رو نبردم عوض کنم! دوره آخه! مثلا چهار سال هر روز همون دور و ور بودم، بلکم دورتر! حالا واسم دور شده :) دوتای دیگهام در نظر دارم ولی پول ندارم! آی عم مفلس بیکاز آی گو تو خیاطی کِلَس! اند خیاطی کِلَس ایز وری وری پر خرج :)
من عصبانیام. چون بهم گواهینامه نمیدن! تا وقتی دانشجو بودم میگفتن باید متأهل باشی، یه بچه هم داشته باشی تا بهت گواهینامه بدیم، فارغالتحصیل که شدم گفتن اگه دانشجو باشی یا متأهل + بچهدار باشی بهت گواهینامه میدیم. از یکی دو ماه پیش تو بوق و کرنا کردن که آآآآآی دنیا ما شرط مسخرهی تأهل واسه گواهینامه رو برداشتیم، همه اعم از دانشجو و غیر دانشجو، مجرد یا متأهل بیاین گواهینامه میدیم بهتون. رفتم:
. "پاسپورت"
.. "بفرما"
. "پاس همسر"
.. "ندارم"
. "پاس پدر و مادر"
.. "اونا که نمیخوان گواهینامه بگیرن"
. "باید پاسپورت داشته باشن"
.. "کارت آمایش دارن"
. "باید تحویل بدن"
.. "کیو مسخره میکنین؟ با این قوانین من درآوردی بیشتر خودتون میرین زیر سؤال! یکی بپرسه رانندگی چه ربطی به زن و شوهر داشتن و یا بچه داشتن داره چی جواب میدین؟ اومد و یکی نازا بود! لابد باید گواهی ناباروری بیاره تا قبول کنین! من که الان همه جوره حسابم از پدر و مادرم جداست، مدارکم مستقله، مستقل تمدید میشه، پاس پدر و مادر رو واسه چیتون میخواین؟ کسی که کارت داره بچهاش نمیتونه قوانین راهنمایی رانندگی رو بفهمه و رعایت کنه؟ و..." البته این چیزا رو با خودم گفتم، وگرنه الان بجای شما لیوان آب خنکم این خاطره رو گوش میداد. یادم نمیاد سردوشیش چند تا ستاره داشت.
موقع ورود دم در کیف و هیچ وسیلهای راه نمیدادن! لابد بخاطر داعشه. کسایی مثل من که تنها بودن اجبارا کیفشون رو تو خیابون ول میکردن و میرفتن تو. حداقل یه باجهی امانت میذاشتن که کیف مردم رو تو سطل زباله نندازن. موقعی که برگشتم یه آقایی که نزدیک کیفم نشسته بود گفت "میخواستن کیفتو بندازن تو سطل زباله، نذاشتم گفتم صاحب داره، برمیگرده."
صاحب من کجاست؟ چرا برنمیگرده؟ معدود لحظاتی هست که احساس نیاز میکنم. بیاین که داریم میریم به زبالهدان تاریخ و تعصب، کسی هم نیست بگه ننداز آقا! صاحب داره، الان میاد، الان میاد...
- تاریخ : دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶
- ساعت : ۱۱ : ۴۶
- نظرات [ ۱۳ ]