عذاب وجدان گرفتم! خیلی بده که فک کنی تو از یکی بهتری، ولی اون به جاهای بهتری رسیده. الان عکس پروفایل همکلاسیا رو نگاه میکردم. تو بیمارستان کنار هفتسین، تو بیمارستان کنار همکارش و... ناخودآگاه اشکام شرشر میریزن، بند هم نمیان. دومین باره انقد ملموس تفاوت رو حس میکنم. یعنی از وقتی تو پست آقای دایی کامنت گذاشتم، دلم خیلی بی طاقت شده. واقعا برام سخته که اونا دارن تو همون بیمارستانی که با هم کارآموزی میرفتیم و من عاشقش بودم، کار میکنن و من دارم در حسرتش روزامو شب میکنم.
لعنت به دنیایی که هیچ وقت نتیجهی کار آدما با تلاششون برابر نیست. لعنت به دنیایی که عدالت توش نایابه. لعنت به دنیایی که یه سری پیش فرضهایی رو برای آدما در نظر گرفته و اگه نداشته باشیشون خیلی بد باهات تا میکنه. لعنت به دنیایی که نمیفهمه یه سری چیزا دست خود آدم نیست، جبر جغرافیا و خانواده و فلان و بهمانه. نمیگه اشکال نداره، تو که نخواستی تو این موقعیت باشی؛ میگه نباید تو این موقعیت میبودی، حالا که اینجایی منم تنبیهت میکنم و چیزایی که میخوای و براشون زحمت میکشی رو بهت نمیدم، یا معادل نصف زحمتتو میدم.
بدجور دلم برای زایشگاه پر میکشه. برای داد و بیداد مادرا. ونگونگ نوزاد چند ثانیهای. لعنت به این اشکایی که بند نمیان. منو یاد سوم راهنمایی میندازن. تو مدرسه انقد گریه کرده بودم که هر معلمی میومد سر کلاس با دیدنم شوکه میشد. از بس حالم بد بود نمیتونستن باهام حرف بزنن. یکیشون رفت با معاون و ناظم صحبت کرد ببینه شاگرد ممتاز مدرسه چش شده. اومدن پرسیدن مشکل خانوادگی دارم یا اتفاق بدی برام افتاده؟ ذهنشون تا همینجا یاری میکرد فقط. به هیچ کس نگفتم چرا اون روز گریه کردم. نمیتونستم براشون توضیح بدم وقتی بهم گفتن نمیتونم تو آزمون نمونه دولتی شرکت کنم، چقد شکستم. نمیتونستم بگم عقدهای که این همه وقت تو دلم جمع شده بوده، الان یکجا ریخته بیرون. نمیشد گفت. نمیفهمیدن. میفهمیدن؟ نه نمیفهمیدن. نمیفهمیدن. همونطوری که چشمای پفکردهی امروزم رو نمیفهمن.
+ خدایا، واقعا به داده و ندادهات شکر. همیشه به کسایی که از من بدترن نگاه میکنم، یه دفعه هم از اینوری، اشکال نداره دیگه!
+ دلیترین پستم تا حالا. از اول تا آخرش گریه کردم...
- تاریخ : جمعه ۵ خرداد ۹۶
- ساعت : ۱۰ : ۱۱
- نظرات [ ۲ ]