یک خواب دیدم. به قول نورا، متیو میگه آدما با خواب دیدن مشکلاتشونو حل میکنن. بعضیا خوابهای مستقیم در مورد مشکلشون میبینن که تاثیر بیشتری روی باز شدن گرههای مشکل داره و بعضیام خوابهای نمادین و غیرمستقیم میبینن. من تقریبا هیچوقت خواب دقیق در مورد مشکلاتم و خواستههام و رویاهام و اینا نمیبینم. دیشب هم یه خواب دیدم نمادین، گفتم سوژهی پست امروزش کنم.
با این مقدمه شروع کنم که من کفش زیاد دارم، البته الان شک کردم در مورد مخاطبان متعددم از سراسر دنیا! نمیدونم اگه هشت نه تا رو شما زیاد حساب میکنین. طبیعتا بعضیهاش برای موقعیتهای خاصی مثل مهمونیه. چیزایی که روزمره میتونم استفاده کنم دو تا راحتی و طبیه، یه دونه که نمیدونم بهش چی میشه گفت، نه بوته، نه نیمبوته، نه کته، یه چیزی همین وسطا :))، یه اسپرت؟ قوتبالی؟ ورزشی؟ نمیدونم چی میگین شماها :))، بقیه چون طولانیمدت باهاشون راحت نیستم، روزمره نمیپوشم. بعد از بین این چهار تا فقط یکی از طبیها رو امسال خریدم، بقیه از سالهای قبلن. حالا امسال زمستون که شروع شد، اول اون بوت، نیمبوت، کت رو پوشیدم رفتم سر کار. دیدم عه، این چرا قیژقیژ صدا میده رو پارکت؟ خیلی رو اعصاب بود دیگه نپوشیدم. بعد اون ورزشیه رو پوشیدم دیدم عهههه، اینم جیرجیر میکنه :(( بعد یکی از طبیها رو پوشیدم و در کمال شگفتی دیدم عهههههههه، اینم قیژقیژ و جیرجیر میکنه :/// خدا رو شکر چهارمی هنوز صدایی ازش درنیومده و فعلا سوگلی کل کفشهامه. از این مدل چند سال پیش هم خریده بودم و راضی بودم. حالا من این کفشه رو در این حد سوگلی کردم که دو بار ازش خریدم و دوست داشتم دو سه جفت دیگه هم ذخیره ازش بخرم که یه وقت اگه بعدها نتونستم پیداش کنم داشته باشم :/
و اما بعد! خواب دیدم رفتم حرم و یه جایی تو صحن رو فرش نشستم و مثل ابر بهار شروع به گریه کردن کردم. همزمان با گریه داشتم به چیزی که تو پیج ننه ابراهیم خونده بودم فکر میکردم که نکنه حالا ملت با خودشون بگن این دختره داره گریه میکنه داره واسه ازدواج دعا میکنه :))) (از دست این ننه ابراهیم با این روح ازدواجیش 😁 صبح تا شب استوری ازدواجی میذاره. یه بار یکی براش فرستاده بود که داشته تو روضه گریه میکرده، یه خانمی رفته پیشش گفته دخترم انقدر گریه نکن خدا حاجتتو داد، شمارهتو بده واسه امر خیر مزاحم بشیم :// حالا دختره هم متاهل بوده 🤣 ولی خب اونجا این فکر رفت تو ذهنم که ما تو مجالس روضه و مکانهای زیارتی و اینا که گریه میکنیم مردم همچین برداشتی میکنن واقعا؟ چند تا دختر واقعا ممکنه برن روضه گریه کنن واسه این موضوع؟ :/) بعد من در اثنای گریه دیدم یه خانمی داره بهم نزدیک میشه تو خواب ترسیدم بیاد همون جمله رو بهم بگه :)) ولی یه چیزی گفت که بهتون نمیگم ^_^ یعنی خودمم یادم رفته چی گفت :| بعد من بلند شدم از اونجا و رفتم یه صحن دیگه. وقتی میخواستم برگردم یه دفعه دیدم کفشم نیست. هرچی هم فکر میکردم یادم نمیومد کجا گذاشتم، چون چند بار جامو عوض کرده بودم. کفشم همون کفش سوگلی بود و جورابم هم جوراب زردم بود. با جورابای زردم تو صحنا راه میرفتم و میگفتم عیب نداره که کثیف میشه. بعد برگشتم به همون جای اولم و دیدم همون لحظه یه آقای غولتشن داره به زور کفش منو میپوشه. تا رسیدم پوشیده بود و وقتی بهش گفتم کفش منه و درش بیاره دیدم حسابی گشاد شده و از ریخت و قیافه افتاده. پوشیدمش دیدم انگار من کوتولهام و کفش سفیدبرفی رو پوشیدم :)) فکر میکردم چیکار کنم؟ بدون کفش باید برگردم؟ با جوراب زرد؟ و یه افکار دیگهای هم داشتم. صبح که بیدار شدم برای آماده شدن رفتم جوراب بپوشم، یه لحظه جوراب زردمو چک کردم ببینم کفش کثیفه یا تمیز. در این حد خوابه واقعی بود.
ولی در کل نمیتونم و نباید انکارش کنم، کاری که داشتم میکردم. میگفتم هیچ اتفاقی نیفتاده، هیچی نشده. ولی باید قبول کنم احساسم آسیب دیده. نمیگم خدا به احساسم آسیب زده، شایدم زده :)) حالا هر دلیلی که داره، من احساسم جریحهدار شده. حس اینکه با امید اومدم و ناامید رفتم رو تجربه کردم. من واقعا احساس قدرت میکنم چون خیلی زود، خیلی زودتر از بقیهی آدما و حتی زودتر از انتظار خودم به مشکلات و احساساتم فائق میام. مثلا از اوج اون حس ناامیدی و درماندگی تا پذیرفتن و کنار گذاشتنش شاید چند ساعت یا یک روز بود. ولی حالا هرچی که بود من تجربهش کردم و اینکه بگم چون ازش بیرون اومدم پس یعنی نه خانی اومده نه خانی رفته درست نیست.
راستش نمیدونم چی نوشتم اصلا =) عجله دارم و وقت بازخوانی ندارم.
- تاریخ : چهارشنبه ۲۰ بهمن ۰۰
- ساعت : ۰۷ : ۳۲
- نظرات [ ۶ ]