مونولوگ

‌‌

کتابخانه‌چه!


این بود


سپس این


سپسس این


و سپسسس این


شد.

البته یه سری مراحل هم وسطش بود که به علت اعصاب‌خوردی از گرفتن عکس فاکتور گرفته شد. مثلا اون مرحله‌ای که کل تکه‌ها از هم جدا شدن، اون مرحله‌ای که شب تا صبح چسب چوب خشک نشد و دوباره و سه باره و چهار باره و نهایتا با چسب آلفا! چسبوندم، اون مرحله‌ای که حین نصب دومی، اولی کنده شد و شترق افتاد پایین و هزار! تکه شد، اون مرحله‌ای که میخم افتاد رو زمین، خم شدم که بردارم، دومی شترترق رو سرم آوار شد و اون مرحله‌ای که کتابا رو چیدم و رفتم و چند ساعت بعد که برگشتم دیدم سومی با کتاب‌هاش نقش زمین شده. البته متاسفانه موفق به شنیدن آوای شترترترق این یکی نشدم :)
الان می‌ترسم کتابای بیشتر یا سنگین‌تر بذارم روشون. خطرناکه جدا! :)
بیشتر کتابام طبقه‌ی بالاست و این پایین قفسه یا کتابخونه نداریم و یه چندتایی رو معمولا تو کشو نگه می‌دارم. این باکس هم بالا بلااستفاده مونده بود، گفتم این شکلیش کنم و به‌جای کشو کتابا رو بذارم روش.
چند روز پیش به ذهنم خطور کرد کتاب‌های رمانمو بفروشم (تو نرم‌افزارهایی مثل کنسل و دیوار و اینا) و فقط به‌دردبخورهایی که ممکنه برگردم سراغشون رو نگه دارم و با پول حاصله! کتاب جدید بخرم. ولی خب حس خوبی به فروش کتاب ندارم. بعضیاشونم مثل درخت انجیر معابد دوست دارم و حتی اگه دوباره نخونمش، دوست دارم داشته باشمش. به این حس که دوست دارم کتاب نگه دارم هم حس خوبی ندارم، ایضا به این حس که دوست دارم کتاب کاغذی بخونم و به این حس که دوست دارم جلو چشمم کتابخونه داشته باشم :/

محبوبه شب
۲۶ اسفند ۹۷ , ۲۲:۵۸
وای خدای من
یره تو چقدر جسوری
من باشم دست به باکس و میخ و چکش اصلا نمیزنم!!!!!
ضمن اینکه بابام کلا میونه خوبی با میخ و کوبشش به دیوار نداره نمیدونم چرا ://

پاسخ :

محبوبه‌ی شب!!! (چی بگم خب؟ محبوبه‌ی خالی مثلا؟ 😀)
دست زدن به میخ و چکش مگه جسارت می‌خواد؟؟؟ از اون حرفا بودا =))
من خیلی دوست دارم یه دوره‌ای تو زندگیم نجاری یاد بگیرم، بیشتر مثلا دوره‌ی میانسالی :) ترجیحا تو یه کلبه تو جنگل کنار ساحل باشم :)

بابای منم اومد گفت چرا این همه میخ کوبیدی به دیوار؟؟؟ گفتم خب تا وقتی این سرجاشه، سوراخ میخا که دیده نمیشه. وقتی هم نباشه، باید دیوارو رنگ بزنین دیگه، ببینین اینجاشو بچه‌ها ماژیکی کردن، رنگ‌لازمه اصلا! قبل رنگم که یه لکه‌گیری باید بکنین بالاخره :))) و اینطور بود که اینطور شد :)
محبوبه شب
۲۷ اسفند ۹۷ , ۰۰:۱۰
میخ و چکش جسارت نمیخواد که : ))
تیت و پات کردن باکسا جسارت می خواد

پاسخ :

اونم جسارت نمی‌خواد عزیزم :)
باکسی که همین‌طور خالی رو دیواره، اونم اتاقی که استفاده‌ای ازش نمیشه، بود و نبودش واسه کسی مهم نیست :)
فاطمه م_
۲۷ اسفند ۹۷ , ۰۶:۳۰
منم از اینا می‌خوام :( سفارش می‌گیری؟ :دی

پاسخ :

سلام
این لینکایی که جناب احسان گذاشتن فک کنم سفارش می‌گیرن، خیلی هم خوشگلن :))
احسان ..
۲۷ اسفند ۹۷ , ۱۲:۰۲
سلام
یعنی شما اینا رو با میخ چسبوندید به دیوار؟
بعد انتظار دارید میخ بدبخت وزن کتابای شما رو هم تحمل کنه؟
زوایاش هم از قائمه به منفجره تبدیل شده ظاهرا:)
ولی خب درود بر شما که خودتون انجام دادید 

اینا رو هم ببینید شاید ایده داشته باشن:
https://www.digikala.com/search/category-wall-shelf/

https://bolej.ir/%D8%B4%D9%84%D9%81-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D8%B3-%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B1%DB%8C

پاسخ :

سلام
:))
بله، با میخ زدم به دیوار. می‌دونستم که روشش این نیست، ولی هب بضاعت ما همین‌قدر بود :)
نه نشده!!! منفجره نشده! فقط یکی از این شش تا زاویه، شاید نود و یک شده باشه =)
متشکرم :)

خیلی قشنگن، منم دوست دارم داشته باشم از اینا، ولی سیصد و چهارصد و پونصد هزار تومن کجا، هزار و ششصد تومن هزینه‌ی چسب کجا! :)
مهسا ماکارونی فر
۲۷ اسفند ۹۷ , ۱۹:۰۲
من یه مدت کتاب های که نمی‌خواستم را تو مترو و اتوبوس و دانشگاه جامیذاشتم و اولش یه یادداشت میذاشتم که اگه این کتاب را پیدا کردی بخونش و یه جای دیگه جاش بذار . فک کنم ایده اش را تو یه فیلم دیده بودم، دقیق یادم نیست. بعد از یه مدت دیگه کتابی نداشتم که جاش بذارم. احساس کردم که چقدر خالی شدم. فهمیدم که چقدر همه اون کتاب ها را نفهمیده بودم نسبت به تک تک شون احساس نیاز میکردم. بعضی هاشون را رفتم دوباره خریدم. خلاصه که سخت نگیر به خودت بذار کتاب هات بمونند برات.

پاسخ :

آره :) منم تو یه وبلاگ در موردش خوندم؛ BookCrossing.
منم دوست دارم حداقل یه بار این کارو بکنم و حداقل هم یه بار یه کتاب اینجوری برسه دستم :)
اوهوم، ممکنه اینطوری هم بشه. هرکی می‌خواد بیاد ازم قرض بگیره =)
محمود بنائی
۲۷ اسفند ۹۷ , ۲۱:۳۱
خلاقیتتون که واقعا جای تحسین داره و پشتکارتون بیشتر! 
اما وسایل ما معمولا شترق میفته، این شتر تر ترق احتمالا خیلی شدیدتر بوده و اون شتر تر تر ترق را دیگه 7،8 ریشتر میشه فکر کنم. 
من بعید میدونم کسی تا حالا موفق شده باشه با چسب چوب چیزی را چسبونده باشه، بیشتر شبیه ماسته تا چسب. 
و اما همه این چیزهایی که شما گفتین خودش حس خوبه، چطور حس خوبی بهش ندارین؟ مگه میشه به خوندن کتاب کاغذی حس خوبی نداشت؟

پاسخ :

همیشه و همیشه خلأخلاقیت رو در خودم حس کردم، متشکرم از تحسینتون.
عه، نمی‌دونستم وسایل بقیه هم بلدن از این صداها دربیارن =)

چرا، یه قسمتاییشو با چسب چوب چسبوندم و جدا هم نشدن و همچنان هستن چند روزه و کتابام همون‌جا سر جاشونن. ولی بعضی قسمتاش دیگه تاب نیاوردن! داداشم میگه این سه‌کنج‌ها رو وقتی با چسب چوب می‌چسبونیم باید بین گیره‌های محکم نجاری تحت فشار بذاریم تا خوب بچسبن، وگرنه نمیشه.

کتاب کاغذی خوبه، منم بهش حس خوب دارم. ولی اینکه خودمو درگیر کاغذی بودن یا نبودن کتاب بکنم حس خوبی بهم نمیده. چند سالی هست که عادت پی‌دی‌اف‌خوانی از سرم افتاده و اگه کتاب کاغذی گیرم نیاد، پی‌دی‌اف‌شم نمی‌خونم! و این است که خوب نیست :)
خورشید ‌‌‌‌
۲۸ اسفند ۹۷ , ۰۶:۳۷
سلام

منم هر سه حسِ شما رو دارم! ولی فقط به اولیش حسِ خوبی ندارم 😀
دو تای دیگه که خوبن... 😍

+ بعدا˝ نوشت: دلیلِ حس خوب نداشتن به حسِ دوم رو متوجه شدم! 👐

پاسخ :

سلام به روی ماه شسته‌ی سر صبحت :)

من چهار تا حس داشتما! دقت کن خورشید خانوم ;)

دلیل حس خوب نداشتن به حس آخری هم اینه که با انجام این کار فکر می‌کنم وارد وادی شوآف شدم :)
خورشید ‌‌‌‌
۲۸ اسفند ۹۷ , ۰۶:۵۲
😅 سه تا حس آخر متن بود دیگه. سعی کردم بادقت بخونم 🙈
چهارمی رو نیافتم. 
حالا در هر صورت حس خوب داشته باش کلا 😁👌
خیلی هم خلاقانه و خوشگل شده 😍

پاسخ :

اولیش حس ناخوب به فروش کتاب بود :)

نه من کلا احساساتم خوبه، خیلی کم حس ناخوب پیدا می‌کنم :)))

مرسی مرسی عزیزم :)
خورشید ‌‌‌‌
۲۸ اسفند ۹۷ , ۰۷:۰۲
آها... من حس ناخوب به فروش کتاب و حس ناخوب به نگه داشتن کتاب رو یکی گرفته بودم! 🙈
احساس میکنم خیلی زود بیدار شدم! 😂😂😂
همون وسط روز بیام کامنت بذارم 😬😂

پاسخ :

چقده خندیدم با کامنتت 😂😂😂
نه عزیزم، پاشو برو بیرون پیاده‌روی خوب میشی :)))
اینجا داره بارون میاد و من تو خیابون منتظر کسی‌ام و آب ازم می‌چکه 😊 (الکی مثلا!)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan