مونولوگ

‌‌

کتیبه‌ی چهل ساله


امروز خانم ص می‌گفت تو اون یکی محل کارش، یه دختری اومده بوده کتاب می‌فروخته و می‌خواسته ازش بیشعوری رو بخره، اما نخریده. گفتم من دارم، اگه بخواد براش میارم. خوشحال شد گفت بیار. که دکتر بدوبدوکنان از اتاقش اومد بیرون و به خانم ص گفت در مورد چی حرف می‌زدین؟ بعد هم گفت من که تو اتاقم اینو دارم و رفت براش آورد. یه کتاب دیگه هم آورد که اسمشو اینور اونور زیاد شنیدم. واسه همین وقتی بهم تعارف کرد! گرفتمش.
کاملا نوئه، به احتمال زیاد تا حالا ورق نخورده! توش نوشته چاپ سوم ۱۳۵۷! فونتش قدیمیه، ولی کاغذش قدیمی و کاهی و رنگ و رو رفته نیست و کاملا سفید و نوئه. قیمت پشت جلدش شونزده هزار تومنه!!! مگه اون‌وقتا با شونزده هزار تومن خونه نمی‌خریدن؟ :/
نگاه کردم، قیمتش تو نت، یه‌جا حدود بیست و نه و یه‌جا سی و دو هزار تومنه. فلذا امر می‌کنیم همگی از خوشحالی در پوست خود نگنجید!
کسی می‌تونه بهم یاد بده نرخ تورم رو حساب کنم؟؟؟ :)))

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan