میدانید چیست؟ نه خب از کجا بدانید چیست.
امروز مامان و آقای روزه داشتن، صبح داداشم صبحونه خورده و رفته بود و من که بیدار شدم نانریزههای ته سفره رو جمع کردم خوردم! چون نون نداشتیم 😭 بعدشم اومدم درمانگاه و از در و دیوار داره مریض میباره. شکمم بدجور قاروقور میکنه. از اینجا برم خونه، خیلی زحمت بکشم به نماز برسم، بعد هم برم اون یکی درمانگاه. شب هم دعوتیم و من چقدر تو مهمونی خسته میشم. مخصوصا که روم نمیشه بشینم و کمک نکنم.
کارهای خوبی داره صورت میگیره، خوشحالم، راحتم، پرانرژیام. اصلا وقتی نظم باشه، اولویتها درست باشه، هزار تا کار هم داشته باشی باز هم آرومی و آرامش داری. الحمدلله...
+ آنقدر گشنهام که یکضرب میتوانم/تمساحوش ببلعم شش تا لازانیا را! محسن اشتیاقی
- تاریخ : دوشنبه ۳ دی ۹۷
- ساعت : ۱۴ : ۱۹
- نظرات [ ۰ ]