اول ماه، تو گیر و دار عروسی، همسایه سیصد تومن پولِ طلبِ آقای رو آورده بود دم در. هدهد گرفت و چون داشت میرفت بیرون داد دست من که بعدا بدم به مامان یا آقای. منم فراموش کردم و طبق عادت گذاشتم لای یکی از کتابام. امروز که هدهد اینجا بود، آقای داشت میگفت همسایه هم پولو نیاورد. هدهد گفت آورد که! دادم به تسنیم که بده بهتون! منم هااااج و وااااج. چند لحظه بعد یادم اومد که پولو گرفتم، ولی یادم نیومد که پولو به کسی داده باشم. احتمال قوی دادم که بین بقیهی پولام خرجش کرده باشم. خواستم به آقای بدمش، ولی مامان نذاشتن. گفتن پول دخترمو نگیری ها! :))) آخرشم نگرفتن، گفتن برو پالتو بخر، البته آخر فصل! الان سه ماهه دارم میگم پالتو بخرم؟ میگن نه سال بعد بخر! حالا خودشون میگن برو بخر =)
مامان گفتن میکشمت تسنیم!
گفتم "بکشید ما را! ملت ما بیدارتر میشود!"
این جملهی امام خمینی تو ذهنم حک شده. جملهی باحالیست.
- تاریخ : چهارشنبه ۲۸ آذر ۹۷
- ساعت : ۱۵ : ۴۳
- نظرات [ ۰ ]