دیشب با این استدلال که "من با این پولها پولدار نمیشم" بعد از کلینیک رفتم که شکلات بخرم. یک کیلو شیرین و یک کیلو سفید برای تمرین تمپرینگ خریدم، هفده تا دونه هم تلخ برای قلب نازنینم (که شصت تومن سرراست بشه). بعد رفتم دماسنج میلهای هم بخرم، اما نداشت. امشب بازم میگردم دنبالش، اونم فک کنم صد تومن دربیاد. امروز که خوب تمپر نشد، شاید دماسنج باشه بهتر بشه. بدون دماسنج باید شکلات رو انقد هم بزنی که دماش بیاد پایین و به دمای لب پایینی برسه، اما برای من از وقتی رو کتری بود تا وقتی هم زدنش تموم شد، دماش همدمای لیپ تحتانی بود که بود که بود که بود! بعله؛ همچین یانگومی هستم من!
امروز چای آورده بودم و نفری یه دونه هم شکلات تلخ به همه دادم. برهی ناقلا مال خودشو خورد، بعد چشمش افتاد به شکلات خواهرم. برش داشت و گفت مامان شکلات کاکائویی تلخ میخوری؟ مامانش که گول این حرفشو نمیخوره، گفت بعله که میخورم! بعد از چند دقیقه دوباره برهی ناقلا پرسید مامان اون شکلات بدمزه رو مزه کردی؟
الهی من فداتتتتت ♡_♡ این شکلاتای درصد پایین رو همه هستن باهام، همینکه درصدش بره بالاتر ملت پراکنده میشن از دورم. اما تک سرنشین هندای قلبم، برهی ناقلای نفس، تا آخرین قطرهی خونش با من و با شکلات هست، تا هرجا که بریم. من که داشتم از در میرفتم بیرون یه دونه دیگه از کیفم درآوردم و اونم پروازکنان اومد گرفت :)
+ دستهی خوشایندهای وبلاگم شده دویست و هشت تا. به نظرم برای بعضی پستهای اینجوری باید بشه توان دو داد به دسته :)
- تاریخ : پنجشنبه ۱۵ آذر ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۰۸
- نظرات [ ۰ ]