مونولوگ

‌‌

روزمره

هم‌اکنون که در خدمت شما هستم، دو روز مونده سی‌ودو ساله بشم. هفته‌های اخیرم رو پر چالش گذروندم. از مشکل سرگیجه و تعادل و شک به تومور مغزی یه خواهرزاده بگیر، تا پیگیری دردهای متعدد مامان، تا چیزهای ساده‌تر ولی برهم‌زننده‌ی آرامش و گیرنده‌ی وقتی مثل تخمه تو گوش کردن اون یکی خواهرزاده و چند روز درگیرش بودن و پاره شدن چونه‌ی اون یکی خواهرزاده، تا چیزهایی که قرار بود فقط شادی باشه ولی چالشی شد مثل تولد برادرزاده و دیر تشریف‌فرما شدنش و بعدم سزارین بعد از طبیعی و ناسازگاری ABO و زردی روز اول و بستری شدن و هنوز درگیر بودن و... البته اینا هیچ کدوم مستقیما مشکلات من نبودن، ولی تو همه‌شون کم، متوسط، زیاد یا خیلی زیاد من هم درگیر بودم و البته خیلیاش حتی جیم‌جیم بیشتر از من. کیک‌های تولد و مناسبتی‌مون نم‌نمک رو به افزایشه خداروشکر، استرسم براشون به نسبت قبل خیلی کمتره، ولی باز یه چیزی افتاده تو وجودم: اینکه کیک‌های خاص بزنم. آدم همینه دیگه، تا یه کاری براش روتین و عادی میشه، خسته میشه و خودش یه گرهی می‌زنه که بعد وازش کنه و اسمش بشه زندگی! الان منم دیگه کیک گرد، مربع، مستطیل ساده راضیم نمی‌کنه. دوست دارم فیگوری‌زن بشم. یا اینکه تو همون کیک‌های معمولی یه خلاقیتی پیاده کنم. البته تا الان از خودم خلاقیتی نداشته‌م، ولی کارهای خلاقانه‌ی دیگران رو اجرا کرده‌م چند بار. مثلا یه بار کیک قو درست کردم که خیلی استقبال شد، ولی خودم دوسش نداشتم و عکسشم نمیذارم :)) یه بار یه دوربین مداربسته با شکلات با جیم‌جیم دوتایی درست کردیم که بذاریم رو کیک مدیرمالی کلینیک که چل تا دوربین جلوش بازه و چک می‌کنه، ولی گفتیم ممکنه این کنایه ناراحتش کنه تو روز تولدش و نذاشتیم. الان هم یه کیک هندونه درست کرده‌م آزمایشی تا ببینم می‌تونم واسه سفارشی که داریم بزنم یا نه. این نمونه‌ی اوله که امشب خودمون ازش میل کردیم. اگه سفارشم حداقل همین شکلی بزنم از نظر خودم اوکیه، ولی یه حسی بهم میگه سفارشه قراره یه شکل دیگه‌ای بشه (:

 

 

دیگه اینکه، ماه پیش لباسشویی خریدیم بالاخره به لطف خدا. واقعا خدا داره کم‌کم همه وسایلمونو جور می‌کنه. خیلی ممنونم ازش. الان البته باز هم کلی قرض داریم. ولی مگه قبلیا رو خدا جور نکرد؟ اینم می‌کنه.

هفته‌ی پیش رفته بودیم خونه‌ی یکی از دوستای جیم‌جیم. کنار شغل خودش که استخدام رسمی بهداشته، سفالگری می‌کنه واسه دل خودش. انقدر یهو علاقمند شدم که درصددم به زودی برم گِل و رنگ و ایناشو بگیرم یه چیز دستسازی درست کنم.

برای هدیه‌ی روز مادر، دسته‌جمعی براشون خوش‌خواب خریدیم. قرار بود خودمون بچه‌ها بخریم که پولمون نرسید و آقای رو هم وارد ماجرا کردیم که بیشترشو ایشون تقبل کنن :)) فعلا آقای کلشو حساب کرده‌ن و قراره ما سهممونو بریزیم که من نمی‌ریزم 😁 یعنی قصد دارم بریزم به حساب خود مامانم که بجز خوش‌خواب اینم باشه براشون. واسه بابام که یه تومن اینور اونور فرقی نداره 😁

 

اینم نی‌نی‌مون که ژستای قشنگ می‌گیره :)

 

 

 

اینم اون کیک قو که گفتم، محض گل روی مهتاب:

 

 

 

مهتاب ‌‌
۲۵ آذر ۰۴ , ۱۲:۴۱

نی‌نی‌تون چه گوگولیه☺️ خدا حفظش کنه و پربرکت باشه قدمش💕😊

 

می‌شه عکس اون کیک قو رو که گفتی نمی‌ذاری، بذاری؟😬

پاسخ :

مرسی 🌺 بچه‌ها انقدی‌ان یه‌کم نازن :))


به خاطر تو گذاشتم ادامه مطلب. شایدم بد نشد که گذاشتم، بعدها می‌بینم چیا می‌زده‌م قبلا!
مهتاب ‌‌
۲۵ آذر ۰۴ , ۱۴:۱۱

ممننووونم😘💜 

 

گردنش یکم خسته است😅 ولی درکل خوشگله که. مخصوصا اون صورتیا خیلی خوشرنگن👌

بهار
۲۵ آذر ۰۴ , ۲۰:۲۳

آخ عزیزم، فرشته تازه از راه رسیده، تازه عهد از ملکوت🥹♥️... ماشاءالله لا قوه الا بالله....

+ آفرین به خلاقیت شما

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan