امروز با جیمجیم دعوا کردم. این دعواها دورهای میاد و میره و نمیدونم چرا تموم نمیشه و چرا بالاخره به یه تفاهم کامل نمیرسیم. یعنی شاید کلا تفاهم کامل محاله اصلا.
یه کار بد هم کردم. یعنی بعضی وقتا که خیلی عصبانی میشم و هر چی میگم نه گوش میده نه متوجه منظورم میشه نه متوقف میشه، نمیدونم چطور این عصبانیتو خالی کنم و اون وقت اشیاء دم دستمو پرت میکنم و جالبه بعدش آروم میشم، راحت میشم. امروز ظرف و ظروف روی اپن رو پرت کردم. سبد استکانها که دو تا استکان توش بود و جالبه که نشکستن. کوکی، نون خرمایی و بدتر از همه، یه مقدار آبهویج! که پاشید به دیوار و خیلی کثیف شد. البته یک ساعت بعد رفتم با دستمال تمیز کردم و با اینکه گچی بود دیوار، ولی تا حد خوبی تمیز شد. بعدشم باز یک ساعت جیمجیم اومد آشتی و صحبت که من نکردم، نه آشتی، نه صحبت. اونم دوباره قهر کرد. از اون روزاااااست امروز. بعد رفتم سفارشا رو تحویل بدم و تو برگشت یه خورش فسنجون هم گرفتم. برنج هم خودم دم کردم الان، هنوز آماده نشده. نمیدونم چطوری آشتی کنیم و غذا بخوریم 😃 خیلی گشنمه، معدهمم درد گرفته، صبحانه هم نخوردیم هیچکدوم. اومدم خونه تو حموم بود داشت لوازما رو میشست. هنوز که هنوزه خونه مرتب نشده. الانم دراومده نشسته تو اتاق فک کنم داره بازی میکنه. هوف
- تاریخ : جمعه ۳۱ خرداد ۰۴
- ساعت : ۱۴ : ۵۳
- نظرات [ ۳ ]