مونولوگ

‌‌

روز پنجم

 

از ظهر یه‌کم خوابیدم. پا شدم، نون نداشتم، سیب‌زمینی سرخ کردم خالی خوردم. کیک درست کردم برای تولد خواهرزاده‌های جیم‌جیم که دیروز بود و قراره فردا ببریم براشون. صبح هم رفتیم چند قلم لوازم تحریر گرفتیم برای کادوی تولد. قصد دارم کیکو رنگین‌کمان بزنم. یه‌کم دیگه به نبرد آشپزخانه‌ی مملو از ظرف میرم و ایشالا شام و تزئین کیک. امروز نرفتم خونه‌ی مامان، تقریبا هر روز میرم. شبی که اینجا هم یه صداهایی بلند شده بود مامان چند بار زنگ زد گفت بیا اینجا، لااقل اگه کاری شد با هم بشیم :)) نرفتم، کار داشتم. گفت تو و بابات چقد خونسردین. راستی ما چهارشنبه‌ی قبل اومدیم پایین ولی هنوز هیچی سر جاش نیست و وقت نکردیم مرتب کنیم. اگه کسی بخواد تمرکز منو به نصف تقلیل بده، منو بندازه تو یه محیط شلوغ و شلخته. و حتی فقط تو یه محیط شلوغ و نه شلخته. به من باشه خونه بزرگ باشه و فقط دیوار داشته باشه و پنجره و کلی کمد و کشو و یه کتابخونه و دو تا میز و صندلی. و شاید یه قاب عکس. محیط بزرگ و خالی، به! چه زیبا. ولی زندگی یه‌جوریه که ما که هیچی وسیله نداریم هم کلی وسیله داریم.

شنبه عروسی هم رفتم تازه :) البته از اول تا آخر تو خبرا بودم و وسطا یه دستی هم می‌زدم. تازه دیروزش یه تبخال بزرگ وحشتناک هم زده بودم که خب مگه مجلس بدون جوش یا این چیزا میشه اصن؟ :))

دیروز دقیقا موقعی که صداوسیما رو زدن، من وارد یه لوازم تحریری شدم. تا پامو گذاشتم تو، فروشنده که خانوم بود با هیجان به تلویزیون اشاره کرد و گفت صداوسیما رو زدن ولی از جاش تکون نخورد. همونجا بودم که دومی رو هم زدن و خاک یا دود استودیو رو گرفت و بالاخره خانم گوینده رضایت داد پاشه بره :) خدا حفظش کنه. اینکه شاهد صحنه‌ی زنده‌ی این ماجرا باشم خیلی احتمالش کم بود، چون ما تلویزیون نداریم و داشتیم هم من اصلا نمی‌بینم. تازه اصلا قصد رفتن به اون مغازه رو نداشتم و از وسط راه یهو تصمیم گرفتم برم اونجا و برگشتم سمتش.

 

به امید پیروزی حق

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan