مونولوگ

‌‌

کلیدر

 

الان که دارم فصل پنج کلیدرو گوش میدم، یاد حرف مامان افتادم. دو سه هفته پیش جیم‌جیم بی‌مناسبت برام هدفون بی‌سیم خرید :) چون هندزفریم خراب شده و چون نمی‌تونستم کتاب یا آهنگ رو راحت گوش بدم. اول اینکه سر کار نمی‌شد. دوم اینکه تو خونه اگه بلند پخش کنم مامان زود حوصله‌ش سر میره و میگه قطعش کن. منم حین کار گوش میدم و نمیشه برم تو اتاق. بعد از هفت هشت ماه که هی جیم‌جیم می‌خواست برام هدفون بگیره و من نمیذاشتم، چون قیمتش زیاد بود و به نظرم اولویتی نداشت، بالاخره کار خودشو کرد و خرید. از اون موقع وقتی تنها نیستم با هدفون گوش میدم و اینطوری شده که الان جلد پنجمم. ولی قبلش که بلند پخش می‌کردم و مامان هم می‌شنید، یه روز بهم گفت اینا چرا همه‌ش دارن با هم دعوا می‌کنن؟ توجهم جلب شد. راستی هم همین‌طوره. سراسر پرخاش، دعوا، جنگ، اسلحه، خون، دزدی، فحش، تجاوز، قتل، خشونت، دغل، ... . و بیشترین چیزی که آزارم میده تو داستان، بی‌وفایی و خیانته. خطر لو رفتن داستان: خیانت مارال به دلاور، خیانت گل‌محمد به زیور، خیانت شیرو به ماه‌درویش، خیانت لالا به شوهرهاش، خیانت غدیر/قدیر (چون املاش تو گوش دادن معلوم نیست، ولی حس من غدیره) به داییش. همینا یادم میاد. چجوری بوده اون زمان واقعا؟ همینقد هرکی به هرکی بوده؟ زن‌های نامزددار و شوهردار راحت می‌رفتن با مردای دیگه و کسی هم چیزی بهشون نمی‌گفته؟ مثلا من با تصور اینکه اون زمان‌ها سخت‌گیری رو زن‌ها و رو این چیزا خیلی بیشتر بوده، فک می‌کردم دلاور، نامزد مارال، بعد از اینکه از زندان دراومد، بره مارال و گل‌محمدو بکشه. چون مارال بعد از اینکه خودشو تسلیم گل‌محمد کرد، زنش شد. بدون خبر و اجازه‌ی باباش و عمه‌/مادرشوهرش. ولی گل‌محمدم به همون زندان دلاور افتاد و بعد از یه‌کم درگیری، با دلاور و چند تای دیگه با هم فرار کردن و هر کی رفت سی خودش :))) و کلا برام جالب بود که اون زمان‌ها اینقدر روابط خارج از چارچوب خانواده وجود داشته بوده.

 

  • نظرات [ ۴ ]
مهتاب ‌‌
۲۳ شهریور ۰۳ , ۲۱:۴۶

این‌طوری که می‌گی بیشتر می‌خوره یه رمان فرانسوی باشه که اسم ایرانی رو شخصیتا و مکان‌ها گذاشتن.

ن. ..
۲۵ شهریور ۰۳ , ۲۱:۰۱

آیا چیزکی بوده و داستانها و خیانت ها زاییده ی ذهن نویسنده است یا کاملا به داستان واقعی پایبند بوده؟

فکر کنم الان فهمیدم چرا هیچوقت داستان کلیدر سریال و فیلم نمیشه؟ 

چوی زینب دمدمی
۲۶ شهریور ۰۳ , ۱۴:۴۴

بخاطر همینه که معمولا شاهکارهای ادبیات رو نمیتونم بخونم:(((

چوی زینب دمدمی
۲۶ شهریور ۰۳ , ۱۴:۴۴

یعنی یه آدم درست و دوست داشتنی نمیتونی بینشون پیدا کنی. آدم روحش کدر میشه..

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan