نگفتم سیزده دی، ولادت حضرت زهرا، عروسی مهدی بود، نه؟ خب بود :) بسیار هم خووووب برگزار شد. اصلا فوق خوب. الحمدلله... والا نمدونستم ممکنه عروسیای هم باشه که توش ناراحتی پیش نیاد، حرف پیش نیاد، به هر دو طرف واااقعا خوش بگذره، هر دو طرف واااقعا راضی باشن. خداروشکر. بعد از اون همه روزهای سختی که مامان بابام گذروندن، مهندس گذروند، من که چند سال پیر شدم گذروندم، بقیه، تکتکمون گذروندیم، این حق همه بود. یا حق هم نبود، جایزه که بود :)) بیشمار خدا رو شکر... الحمدلله...
ولی بیاید از حق نگذریم و بگیم که پول تاثیر زیادی تو اینکه اینجور مراسمات چطور بگذرن داره. ولی حقیقت دیگهای که هست اینه که اشخاص قطعا نقشهای مهمتری دارن. فاکتور اولی که گفتم تو ازدواج اول مهندس هم وجود داشت، ولی چی تکتک فعالیتها رو برامون مثل زهرمار تلخ میکرد؟ چی ماجرا رو به اون جاهای وحشتناک کشید؟ جواب با شما :)
حالا اینا به کنار، الان عروسیای هستیم که من از خوشحالی چند بار بغض کردم و نزدیک بود گریهم بگیره. نسبت نزدیکی هم باهاشون نداریم. گمونم هر دو تو دههی چهارم زندگیشون هستن. مطمئنم عروس و داماد و خیلی از نزدیکانشون خیلی خیلی تلاش کردهن و از خیلی چیزها کوتاه اومدهن تا این وصلت و عروسی انجام بشه. عروس رو بسیار دوست دارم و از اعماق قلبم دوست دارم خوشبختترین بشه. همون اندازهای که دوست دارم مهندس و خانم گلش خوشبخت باشن.
- تاریخ : جمعه ۱۳ بهمن ۰۲
- ساعت : ۱۳ : ۲۸
- نظرات [ ۰ ]