تو کلینیک موقع اذان، همه تو اتاق کنفرانس که از بقیهی اتاقها بزرگتره جمع میشن برای افطار. جالبه که اکثریت روزه نمیگیرن، ولی مراسم افطار همگانیه. اون طوری که دیشب فهمیدم هم انگار رسمشونه که هر شب یکی افطاری بیاره. مثلا دیشب یه نفر شله آورده بود برای همه. اصل افطاری، نون و پنیر و خرما با خود کلینیکه، ولی کنارش دیگه هر شب یکی از بچهها یه چیزی میاره. مثلا میگفتن پارسال یکی کتلت آورده، یکی الویه، یکی کوکوسبزی، یکی آش دوغ و... دیشب مدیر اداری میگفت چی دوست دارین فردا شب من میخوام بیارم، خونگی، بیرونی، کلا هرچی دوست دارین بگین :)) منم میخوام یک شب رو به عهده بگیرم. حالا ببینم چی میشه.
امروز از اون روزایی بود که میگفتم من و این همه خوشبختی محاله :) چون بعد از مدتها، صبح بعد نماز خوابیدم و ساعت ۹ بیدار شدم. یهکم دور خودم چرخیدم و بعد، از حدود نهونیم، ده، شروع کردم زولبیا بامیه درست کردن. خمیر زولبیا باید استراحت کنه، اول اونو درست کردم گذاشتم کنار. بعد شربت بار رو درست کردم و بعد هم خمیر بامیه. در این مرحله، همه چیزو گذاشتم کنار و کلاهخود و زره پوشیدم و به جنگ خروارها ظرفی که از دیشب تا اون لحظه تلنبار شده بود رفتم. بعدش پخت شروع شد و نگم که چقدر بوی سرخکردنی خوب نیست. آدم کاملا میفهمه که چقدر اینا ناسالمن. تازه این خونگی بود و روغن نمونده و نسوخته بود. خدا بیرونیها رو بخیر کنه. حدود یکونیم بود، بامیه به آخراش رسیده بود که یک مهمان ناخوانده بر ما وارد شد و تا ساعت دوونیم نشست. منم هی تو دلم لباس میشستن. بالاخره رفتن و هولهولکی بالاخره زولبیا رو هم پختم و بدین سان تجربهی زولبیا و بامیه رو هم به تجاربم افزودم :)
از نظر خودم، البته الان قبل از تست کردن، بامیهها بهتر از زولبیاها شدن و امیدوارم همینطور هم باشه. یعنی بامیه اونقدری که فکر میکنم خوب دراومده باشه، چون من بامیه دووووست :)
میگم این نامردی نیست که اینا رو بذارم خونه و خودم برم سر کار و بقیه موقع افطار نوش جان کنن و من نباشم؟ انشاءالله که دلهاتون آب بشه، چون دل منم همین الان آبه :)
+ همین پستو باید تو یلووین هم بذارم :)
- تاریخ : دوشنبه ۱۵ فروردين ۰۱
- ساعت : ۱۶ : ۵۷
- نظرات [ ۷ ]