دیروز سر صبح تو اتوبوس یادم افتاد ولادت پسر امام رضاست، امام جواد علیهماالسلام :) گفتم چند کیلو شکلات بگیرم ببرم سر کار، ارباب رجوعها بردارن. محل کارم خیلی نزدیک حرمه. رفتم از مغازههای دور حرم قیمت گرفتم. اون مدل شکلاتی که من میخواستم بین هفتاد تا نودوپنج بهم قیمت دادن :/ اگه وقت داشتم و مغازههای بیشتری میرفتم احتمالا به صد و صدوخردهای هم میرسید. آخه این چه وضع قیمتگذاریه؟ نهایتا برگشتم همون مغازهی اول که گفته بود هفتاد. میدونستم جای خونه شصت یا کمتر هم میتونم پیدا کنم. این بنده خدا هم منصف بود، سه کیلو رو دویست حساب کرد، راضیام ازش :) آخه هزینههای اونجا با بقیهی جاها فرق داره. چند تا زائر هم تو مغازه بودن، دیدن چند کیلو شکلات میخوام گفتن برای ولادته که ما هم برداریم؟ :) بعد هم گفتن چی شده امسال مشهدیها انقد چای و کیک و شکلات و اینا پخش میکنن به مناسبت ولادت؟ مغازهدار گفت واا همیشه هست، تازه امسال کمتره به خاطر کرونا. بعد خانومه گفت آره ما چندین ساله مشهد نیومدیم! یهجوری گفت چطور امسال فلان که آدم ندونه میگه هر روز اینجاست خبر داره. اصن این چه مدل حرف زدن راجع به مشهدیاست؟ عه! شیطونه گفت بهشون شکلات ندم، ولی خب نفری یه مشت برداشتن :))
دیشب که رسیدم خونه کل لباسامو انداختم ماشین. امروز صبح وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم عه چرا من خیسم؟ 😨😨😨 فهمیدم صندلی اتوبوس خیس بوده و کاااملا خیس شدم من. صندلی روکش پارچهای داشت و به احتمال زیاد دیروز و دیشب موقع بارون پنجره باز بوده، صندلی خیس شده. جالبه احساس میکردم چه جای خنکی نشستم، ولی دیگه نفهمیدم خیسه 😄 خدا رو شکر، چادر مشکی خیلی خیسی و خشکیش فهمیده نمیشه وگرنه آبروریزی بود 🤦♀️ رسیدم سر کار و دونه دونه چادر و کاپشن و مانتو رو روی بخاری خشک کردم. یه بوی بدی هم میداد که گفتم یا خدا نکنه یه بچه جیش کرده بوده من نشستم روش؟ 😰 ولی دقت کردم دیدم بوی نم و موندگی میده، مثل وقتی لباسا رو یادت میره از ماشین دربیاری پهن کنی و همونطوری خشک میشن بو میگیرن. بازم استرس گرفتم بابت همون بو، ولی وقتی کامل خشک شد دیگه بو نمیداد، یعنی بوی نرمکنندهی لباسی که دیشب زده بودم رو میداد.
یه کتاب متنی نصفه دارم، یه کتاب صوتی نصفه، یه کتاب متنی منتظر شروع و یه فیلم نصفه. همهشونو رو دوشم حس میکنم. اون سه تایی که نصفه است شخصیت اصلیشون یه زنه و الان همه رو با هم دارم پیش میبرم، شخصیتا قاطی پاطی شدن :))) یکیشون قویه، یکیشون روانیه، یکیشون آسیبدیده است، ولی هنوز معلوم نیست قویه یا نه. خلاصه بلبشوییه تو مغزم :) اتفاقی هم هستا که هر سه شخصیت اصلیشون زنه.
هنوز راجع به مدل کیک فکر نکردم. اینم فک کنم مثل روز مادر ساده و بدون تزئین بذارم.
- تاریخ : يكشنبه ۲۴ بهمن ۰۰
- ساعت : ۱۰ : ۳۲
- نظرات [ ۱ ]