الان اومدم سوار BRT بشم، مأمور کارت هی میگفت خانم خانم کارت بزن! تعجب کردم. هیچوقت دنبال آدم راه نمیفته که کارت بزنیم، مخصوصا که من از پنج کیلومتری کارتم آماده تو دستمه و میبیننش. چند بار که گفت برگشتم بگم خب باباااا، بذار اگه سوار شدم و این وامونده رو نزدم بعد شروع کن. بعد دیدم داره خودشو میکشه میگه خانم خانم کارت نزن، رایگانه :))) اول یه نگاه ؟طورانه کردم و بعد چند ثانیه گفتم آها :) خلاصه که عید شما مبارک :)
جالبیش میدونین کجاست؟ سرویسدهی فقط واسه خانما رایگانه، گرچه به نظرم منصفانهتر اینه که برای آقایون رایگانش میکردن =)) با این قیمتای گل و هدیه و اینا، واقعا فشار میاد به بندگان خدا :)
عیدتون مبارک، بفرمایید پشمک :)
انقدر حرف نگفته و حرف نگفتنی تو کلهم جمع شده که فک کنم چند کیلویی به وزنم اضافه شده. کامنتهای جوابنداده هم تبدیل شده به مانع مضاعف که هر وقت میام اینجا نتونم پست جدید بذارم. واقعا ببخشید، من بیادب نیستم، ولی این روزا حرف از دهنم نمیاد بیرون. بعضی روزا مثل امروز که دیشب دوازده خوابیدم، صبح مجبورم یه لیوان بزرگ قهوه دم کنم و بریزم تو کاسه و بشقاب که زود سرد بشه، چون نعلبکی جوابگو نیست و بعد سر بکشم تا خوابم بپره و تا شب دووم بیارم. این روزا سعی میکنم نیمرو، این صبحانهی موردعلاقهمو فقط تند تند قورت بدم و به حالت تهوعم محل ندم که تا شب بتونم سر پام وایسنم. ولی مسأله اصلا جسمی نیست. اصلا گرسنگی یا کمخوابی یا خستگی مطرح نیست. حالا هرچی. ولی دارم از مطب میام بیرون. یعنی کدوم دیوونهای امروز میره روپوش نو میخره و میپوشه، بعد فرداش، دقیقا فرداش استعفا میده؟ خب معلومه، من! این آنی بودن تصمیم رو تأیید میکنه و وقتی بهتون بگم که وقتی چهارشنبه رفتم سر کار، بعد از یکی دو ساعت تصمیم گرفتم که ولش کنم و دو سه ساعت بعدش به دکتر اعلامش کردم (و اگه مریض نداشت، همون موقع که تصمیم گرفتم اعلام میکردم) حرفمو باور میکنین. بله، من یه آدم صفر و یکیام، یه آدم ضربتی، آدم یکدفعه رها کردن و البته آدم هیچوقت پشیمون نشدن، حداقل تا الان. یه مدت دیگه هم باید برم که به یکی آموزش بدم کارمو و روال و روتین رو، بعدش تمام. کار دومم رو هم تا آخر سال بیشتر قول ندادم و اونم تموم میشه، یعنی امیدوارم. بعد من میمونم و حوضم :)
- تاریخ : يكشنبه ۳ بهمن ۰۰
- ساعت : ۰۶ : ۵۳
- نظرات [ ۲ ]