حجت (از این به بعد میگم تهتغاری) سال خمسیش رو روز تولدش انتخاب کرده. اول امسال موتورشو فروخت و ماشین خرید. دو سه هفته پیش برای یه کاری مجبور شد ماشینشو بفروشه و قسمتی از پولشو خرج کنه. هفتهی پیش هم تولدش بود. تمام تلاششو کرد که تا قبل روز تولدش بتونه یه موتور بخره که کمتر خمس بده :))) آخه واقعا نامردیه که آدم یه روز قبل از سرسالش وسیلهش تبدیل به پول بشه و مجبور باشه یک پنجمش رو بابت خمس بده. اینطوری پسفردای اون روز نمیتونه دیگه بازم وسیله داشته باشه :/ میگفت نسبت به سال اولی که خمس دادم، هر سال داره سختتر میشه خمس دادن :)) البته اینم گفت که هر سال که گذشت (=خمس دادم) سرمایهم دوبرابر شد سال بعدش. میگم حالا تو به هوای دوبرابری خمس بده، یه سال که نصف شد بعد دیگه بگو نمیدم :) میگه من کی گفتم چون دوبرابر شده میدم؟؟ هنوز جوونه (هفت سال از من کوچیکتره)، انشاءالله که خدا کمکش کنه و همهمونم هدایت کنه.
ها اینو میخواستم بگم مقدمهش طولانی شد. هفتهی پیش بهش گفتم میشه هوندا بخری؟ ^_^ که منم بتونم یاد بگیرم؟ :) گفت میخوام این دفعه بنلی بخرم :| بیادب، آخرش رفت بازم آپاچی خرید :| بابا خب من اول باید هوندا رو یاد بگیرم :( ولی اون شب رفتم سوار شدم، فکر میکردم پام به زمین نرسه، ولی میرسید. گفتم پس چرا میگی نمیتونم آپاچی برونم؟ گفت چون سنگینه، نمیتونی کنترلش کنی. پس نشد نیست :) قدو نمیشد کاریش کرد، ولی اینو میشه. باید قوی بشم، بعد میتونم :)
- تاریخ : جمعه ۱۷ دی ۰۰
- ساعت : ۱۰ : ۵۶
- نظرات [ ۲ ]