مونولوگ

‌‌

امروز

 

امروز را روز شکست‌ها می‌نامم. ظهر کسی که باهاش کار داشتم نبود. دو بار بهش زنگ زدم، یک بار برنداشت و بار دوم مشغول بود. پیام داد که ببخشید، خیلی گرفتارم، بعدا با شما تماس می‌گیرم. می‌خوام صد سال سیاه تماس نگیری :/

بعد از اون با یکی ساعت دو قرار داشتم، گفته بود سه بیا، چون دو با کسی دیگه قرار دارم و منم بعد از کار یک ساعت اینور اونور خودمو علاف کردم که سه برسم به قرار. وقتی رسیدم، گفت اونی که دو باهاش قرار داشته هنوز نیومده :/ یک ساعتمو الکی تلف کردم.

بعد از اونجا می‌خواستم برم قهوه بخرم، خسته بودم، گفتم ولش کن، امروز زودتر برم خونه یه‌کم استراحت کنم و از همون نزدیک خونه بگیرم این بار. اومدم خونه اون مغازه انقدر شلوغ و پر از فقط مرد بود که اصلا نرفتم داخلش. تا هفته‌ی بعد هم فرصت ندارم برم دیگه. اومدم از اون فروشگاهه، اینترنتی بگیرم، گفت این سایت تعلیق شده :/

می‌خواستم امروز برم روپوش بخرم، ولی کارتمو خیلی زود خالی کردم این ماه، از اینم منصرف شدم.

هودی‌ای که خواهرم دوخته بود، قرار بود یه‌کم اصلاحات روش انجام بشه، گفتم لااقل برم اونو درست کنه برام. رفتم در خونه‌ش باز نکرد. کلی زنگ زدم جواب نداد. به شوهرش زنگ زدم گفت خونه‌ی پدرومادرشن همه :/

برای شام گفتم غذاهای تو یخچالو بخوریم امشب، مامان گفتن خیر، برنج بپز. سر مقدار و پیمانه هم باز با مامان بحثم شد.

بعد از آشپزی اومدم تو اتاق دیدم دکتر زنگ زده و پیام داده. گوشیم سایلنت بوده. منم اعصابم خرد بود از همه‌ی اینا، خستگی کل روزم تو تنم بود زنگ نزدم. الان اعصابم بابت زنگ نزدن هم خرده :/

خوابم میاد.

 

  • نظرات [ ۸ ]
ن. ..
۱۳ دی ۰۰ , ۲۱:۵۸

اَی بابا 

عزیزم 

امیدوارم تو این دو ساعتی که از گذاشتن پستت گذشته، حالت بهتر شده باشه و خستگی از تنت در رفته باشه

 

 

 

چرا منم وقتی یک مغازه همش مرد توشه اگه بار اولم باشه اونجا را می بینم، نمتونم برم توش؟ 

پاسخ :

اون تاینی که کامنت گذاشتی من خواب بوده‌م :)
ممنونم :)

چون ما دخدرهای خوبی استیم ^_^ :)))) تو رو نمی‌دونم، من احساس خوبی ندارم بین یک عالمه مرد باشم، تنهای تتها.
دُردانه ‌‌
۱۴ دی ۰۰ , ۰۸:۲۱

روز ناکامی

پاسخ :

یوم الخسران!
تازه امروز صبح فهمیدم چترمم گم کردم :|
بعدا پرس‌وجو کردم پیش ملاقاتی دیروز جا گذاشته‌م. خدا رو شکر تو اتوبوس جا نمونده حداقل :))
حامد سپهر
۱۴ دی ۰۰ , ۰۹:۱۰

خب بعضی روزا روز ما نیست اون روزا رو باید تو خونه بخوابی و کاری نکنی:)

پاسخ :

اون روزا که البته از قبل هم خبر نمی‌کنن، کارفرماهای آدم باید با علم غیبشون به ما مرخصی بدن :)
نرگس بیانستان
۱۴ دی ۰۰ , ۰۹:۵۵

من دور می ایستم. الان داری منفجر میشی :))

پاسخ :

سلام :)
نه قبلش خوابیدم که تو دنیای رویا منفجر بشم، کسی آسیب نبینه :))
حامد سپهر
۱۴ دی ۰۰ , ۱۱:۴۴

یه روز نری سرکار اتفاقی نمیوفته مرخصی هم نمیخواد:)

پاسخ :

نمی‌دونم، ولی هم خودم خیلی متعهدم کارم لنگ نمونه، هم کارفرمام بی‌نظمی رو برنمی‌تایه :)
س _ پور اسد
۱۴ دی ۰۰ , ۱۶:۲۸

سلام و اعوذبالله من همزات الشیطان.... عجب روزی ؟ً!

ولی ادبار و اقبال روزها چندان هم خالی از حکمت نیست، بداهتا" یاد این حدیث مولا علی علیه السلام و آیه ایی (140-آل عمران)از قرآن کریم افتاذم حدبث را نقل می کنم رجوع به قرآن بعهده خود عزیزان (درثوابش ماراهم شریک کنید :).)

وفقکم

امیرالمومنین علی علیه السلام:


دنیـا دو روز است!


یک روز با تو و روز دیگر علیه توست…


روزی که با توست مغرور نشو ، و روزی که علیـه توست نومید مگرد


زیرا هر دو پایان پذیرند…

پاسخ :

سلام
هم آیه‌ی خوبی رو یادآوری کردین و هم حدیث خوبی رو.
خدا خیرتون بده.
خیلی ممنونم از شما و مهتاب بابت یادآوری :)
مهتاب ‌‌
۱۴ دی ۰۰ , ۱۸:۵۵

تقریبا همیشه این‌طور وقت‌ها با خودم تکرار می‌کنم: «ما اصاب من مصیبه الا باذن الله» و یادآوری می‌کنم به خودم که همهٔ این رنج‌های کوچیک هم دلیل و هدف دارن و این واقعا آرومم می‌کنه. حتی مثلا وقتی یه خراش رو پوستم میفته یا پام می‌خوره به جایی یا لباس یا کفشم آسیب می‌بینه یا کارم پیش نمی‌ره و...

پاسخ :

رویکرد خیلی خوبیه. یه استاد داشتیم سال‌ها پیش همین توصیه رو بهمون کرد و البته اینکه با خودمون بگیم این معنایی که میگیم هر اتفاق داره، شاید هم یه تلنگره یا یه مجازات کوچولو و امثالهم.
البته اینو بگم اینکه من اومدم گفتم امروز فلان بوده، اینطور نیست که برآیند روز تو ذهنم منفی بوده. من این جزئیات رو فقط زندگی می‌بینم، خیلی احساس سختی و رنج بهم دست نمیده. اون روز اومدم پست بنویسم، شروع کردم از صبح دیدم همه‌ش اینطوری گذشته، پستم شد چیزی که می‌بینید :) وگرنه وقتی تو بطنش بودم، فقط درحال زندگی بودم، نه دیدن سختی‌ها.
مهتاب ‌‌
۱۷ دی ۰۰ , ۰۶:۳۷

آره، متوجه شدم قبلا. کلا نگاهت به زندگی حداقل از من خیلی مثبت‌تر و راحت‌تره :)

پاسخ :

شکر خدا را بابت این ویژگی ذاتی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan