امروز را روز شکستها مینامم. ظهر کسی که باهاش کار داشتم نبود. دو بار بهش زنگ زدم، یک بار برنداشت و بار دوم مشغول بود. پیام داد که ببخشید، خیلی گرفتارم، بعدا با شما تماس میگیرم. میخوام صد سال سیاه تماس نگیری :/
بعد از اون با یکی ساعت دو قرار داشتم، گفته بود سه بیا، چون دو با کسی دیگه قرار دارم و منم بعد از کار یک ساعت اینور اونور خودمو علاف کردم که سه برسم به قرار. وقتی رسیدم، گفت اونی که دو باهاش قرار داشته هنوز نیومده :/ یک ساعتمو الکی تلف کردم.
بعد از اونجا میخواستم برم قهوه بخرم، خسته بودم، گفتم ولش کن، امروز زودتر برم خونه یهکم استراحت کنم و از همون نزدیک خونه بگیرم این بار. اومدم خونه اون مغازه انقدر شلوغ و پر از فقط مرد بود که اصلا نرفتم داخلش. تا هفتهی بعد هم فرصت ندارم برم دیگه. اومدم از اون فروشگاهه، اینترنتی بگیرم، گفت این سایت تعلیق شده :/
میخواستم امروز برم روپوش بخرم، ولی کارتمو خیلی زود خالی کردم این ماه، از اینم منصرف شدم.
هودیای که خواهرم دوخته بود، قرار بود یهکم اصلاحات روش انجام بشه، گفتم لااقل برم اونو درست کنه برام. رفتم در خونهش باز نکرد. کلی زنگ زدم جواب نداد. به شوهرش زنگ زدم گفت خونهی پدرومادرشن همه :/
برای شام گفتم غذاهای تو یخچالو بخوریم امشب، مامان گفتن خیر، برنج بپز. سر مقدار و پیمانه هم باز با مامان بحثم شد.
بعد از آشپزی اومدم تو اتاق دیدم دکتر زنگ زده و پیام داده. گوشیم سایلنت بوده. منم اعصابم خرد بود از همهی اینا، خستگی کل روزم تو تنم بود زنگ نزدم. الان اعصابم بابت زنگ نزدن هم خرده :/
خوابم میاد.
- تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۰۰
- ساعت : ۱۹ : ۱۶
- نظرات [ ۸ ]