دیروز صبح مامان گفتن منم تا یه جایی باهات میام، من میرم حرم، تو برو سر کارت. از خونه اومدیم بیرون، میگن تو نمیترسی تو این تاریکی میای بیرون هر روز؟ میگم یه چیزی نشون بدین که ترسناک باشه. میگن الان آدما از هر چیزی ترسناکترن. میگم خب یه آدم نشون بدین ازش بترسم. یه نفر هم حتی نیست تو خیابون :))
این امروزه. تاریکتر و خلوتتر از دیروزه، ولی دوربین خودش حالت شب گرفته، روشن دیده میشه :) بارون میاد، چتر هم برداشتم. ما از اوناش نیستیم که با بارون حس بگیریم و دلمون بخواد بریم زیرش خیس بشیم و جفتپا تو چالههای آبش بپریم! ما زودتر از خونه درمیایم که آرومتر راه بریم که شلوار و چادرمون گلی نشه. البته که تمااااام تمهیدات بینتیجه است و انگار روزای برفی و بارونی، یه سری فرشته مأمورن مشت مشت گل بپاشن به لباسای من :)))
- تاریخ : دوشنبه ۱۳ دی ۰۰
- ساعت : ۰۶ : ۳۶
- نظرات [ ۳ ]