دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- تاریخ : پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶
- ساعت : ۰۸ : ۵۳
- نظرات [ ۵ ]
دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
میدونم دروغه، داری دروغ میگی، واضحه دروغ میگی. دروغگو! دروغگو! دروغگو!
میشه خفه شی؟
واقعا که خیلی احمقی!
مگه مرض داری به این موضوع فک میکنی؟
همون احمق واقعا برازندهته! احمق از ریشهی حَمِقَ...
یه دفعه به خودت میای میبینی واقعا مازوخیست شدی ها؟
تو که میدونی چیزی نیست، چرا ادامه میدی خوب؟
ببین دارم با زبون خوش بهت میگم، دست از سر خودت بردار! این دفعهی آخرت باشه!
(امیدوارم بچه مچه از اینورا رد نشه)
+ یکی از دلایلی که این وب رو تأسیس! کردم این بود که هرچی نمیتونم به زبون بیارم رو اینجا بگم، در حالی که میدونستم برای من ممکن نیست. برای بقیه هم نیست. کار درستی هم نیست. ولی شاید لازمه. رمزدار بنویسم که اصلا حس صحبت و تخلیه بهم دست نمیده، عمومی هم که نمیتونم. پس این مزخرفات و خزعبلات و چرندیات و هجویات ووو...ی ذهنم رو کجا خالی کنم؟
یعنی صد در صد مطمئنم هیچکس تو دنیا نیست که کسی رو داشته باشه که بتونه باهاش حرف بزنه، حرف ها، حرف!
بازم دم استادِ فاضلمون گرم:
در غلغلهی جمعی و تنها شدهای باز
آنقدر که در پیرهنت نیز غریبی
چند دفعه ریپلای کرده باشم خوبه؟ :)
انقد تند اومد و رفت نفهمیدم کی تموم شد! فردا باز باید برم سرکار...
نمیشه با روانشناسی که همکارته و هر روز میبینیش راحت حرف بزنی. برای من حتما باید غریبه باشه و فقط همون یک بار ببینمش. وگرنه ازش راهکارهای کاهش استرس و افزایش اعتماد به نفس رو میپرسیدم. در ظاهر اصلا مضطرب نشون نمیدم و تازه به نظر بقیه اعتماد به نفس خوبی دارم. ولی خودم که میدونم چی درونمه. بنظرم بهتره تو محیط کار نقاط ضعفم همچنان پنهان بمونه.
بازم حس میکنم زندهام
بازم حس میکنم هستم
بگو با بودنت دل رو
به کی غیر تو میبستم؟
در دفتر زمانه فتد نامش از قلم
هر ملتی که مردم صاحبقلم نداشت
.
.
.
.
.
این بیت رو خیلی دوست دارم، ولی چه بد که من صاحبقلم نمیشم...
هر کجا هستم باشم
آسمان مال من است...
پنجره
فکر
هوا
عشق
زمین!
مال من است...
چه اهمیت دارد، گاه اگر میرویند قارچهای غربت؟
.
.
و نپرسیم کجاییم
بو کنیم اطلسی تازهی بیمارستان را
و نپرسیم که فوارهی اقبال کجاست
و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی چه شبی داشتهاند!
پشت سر نیست فضایی زنده...
پشت سر مرغ نمیخواند
پشت سر باد نمیآید
پشت سر روی همه فرفرهها خاک نشسته است
پشت سر خاطرهی موج به ساحل صدف سرد سکون میریزد...
.
.
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ!
از نوشتن اون متن طولانی و بیریخت و بهدرد نخور که فقط انفعال ازش میبارید، دویست درصد پشیمون شدم. (: تنها کاری که میشود کرد :)