_ بیا بیا! دستتو بذار اینجا... این آرنجشه!
_ :) تق! تق!
_ آهای! چرا میزنی بچهامو؟
_ بذار الان بزنم؛ بعدا که دنیا اومد بزرگ شد نمیشه زدش. مثل داداشش اژدها میشه... تق! تق! :)))
_ ههههههه
_ بعدا میاد میگه مامان بیشّول (بیشعور!)
_ بلو گمشو!
_ بیادب!
_ مامان قبلستون لفته بودی؟* (این قضیه داره!) خدا میدونه این شبیه کی میشه.
_ به من نگاه کن شبیه من بشه...
_ خدا کنه سالم و صالح باشه، قیافهاش مهم نیست...
_ :|
امان از تکنولوژی و بدآموزیهاش.
* یه بار مامانش داشته تنهایی میرفته جایی، با آه و ناله و فغان میخواسته که اونم ببره و هی میپرسیده مامان کجا میلی؟ مامانشم یههو کنترلشو از دست داده و گفته قبرستون! چند ماه بعدش که بازم مامانش تنها رفته جایی و برگشته بوده، در فضایی مسالمتآمیز از مامانش پرسیده مامان قبلستون لفته بودی؟
بره ناقلا اصلا نمیدونه قبرستون کجا هست!