چند وقته چیزی ننوشتهم؟ نمیدونم واقعا. ده ساعت کاری، به انضمام بقیهی زندگی، وقتی نمیذاره واسه آدم. هنوز تو ترکاریام. تعداد جنسهایی که تنها و بدون هیچ دخالتی میزنم داره بیشتر و بیشتر میشه. وقتی برمیگردم فکر میکنم، میبینم گاهی مسیر کند بوده برام، ولی هیچجاش درجا زدن نبوده. و اینم میبینم که اوستاها، واقعا اصلا خساستی تو آموزش نداشتهن. یه زمینهی مستعد دیدهن و سعی هم کردهن پرورشش بدن. خرابکاری هم داشتهم، ولی واقعا به نسبت پنج ماه، تعدادشون کمه؛ شاید بتونم بشمارمشون حتی. ایشالا که بعد از این حرف، فردا یه خطای گنده نکنم :)))
برای نوروز ایشالا میخوام برم نون رولت آمادهی فافا بخرم از در شرکتش و خامه بکشم و برش بزنم. یکی دو مدل تیتاپی هم میشه با رولت زد. و حتی تر و دسر. تو هر کارتنش حدود هیفده هیجده تا رولت داره، مجموعا شاید سیصد چارصد تا شیرینی بده یه کارتن، بسته به مدل و سایز شیرینی. به خواهر برادرا هم میفروشم ایشالا، زیر قیمت بازار، آی خونهدار و بچهدار، زنبیلو بردار و بیار. نه که حالا بخوام سود ازش دربیارم، فقط چون واسه خودمون زیاده و میخوام نمونه و زدنش هم به صرفه دربیاد.
یه اتفاق خوبی که این مدت برام افتاد، افزایش حقوقم بود. حالا میتونم بگم حقوقم غیرمنصفانه نیست دیگه. و میتونم بگم کمترین حقوق کارگاه مال من نیست، با اینکه کمترین سابقه مال منه. این یعنی خودمو ثابت کردهم :) ولی کاش بتونم یهکم نگه دارم پولامو. واقعا بعدا لازمم میشه. ولی خب از اون طرف، چطوری نگه دارم وقتی به عنوان مثال، شیش هفت تومن تو همین فروردین باید بدم برای تمدید پاسپورتم؟ مثال زدم، وگرنه خرج زیاده، با اینکه من نه زن دارم نه بچه! واقعا متعجبم، مردایی رو میشناسم با حقوق کمتر از من، دارن زندگی متاهلیشونو میچرخونن. ووی بر من پس 🤦🏻♀️
رمضان مبارک :)
ایشالا اگه تونستیم به یکی چند نفر کمک کنیم هر کدوم. کاشکی واقعا هیچکس به کمک احتیاج نمیداشت. کاااااش...
فعلا که گوش معدهم کر دارم روزه میگیرم. خدایا میشه لطفا اجازه بدی تا آخر بگیرم؟ همون یازده روز پارسال بسم بود. تا قبل رمضان کلا فقط پنج روزشو گرفتم متاسفانه. دو روز هم از پارسالش داشتم، یعنی هشت روز دیگه هنوز قضا دارم.
وزن خودم و خانواده رو نوشتهم رو تخته، که آخر رمضان مقایسه کنم. خودم که فکر نمیکنم تغییری کنم.
تو رانندگی هم به مرحلهای از عرفان رسیدهم که بدون لایی کشیدن روزم شب نمیشه =) البته کار خطرناک نمیکنم، به نظر خودم که از ظرفیتها و فضاهای خالی اتوبان که هرز میره، استفادهی بهینه میکنم به نفع کاهش ترافیک! خیلی حال میده دو سه تا تخس تو هر مسیری باشن که از لای درز و دورزا راهشونو باز کنن و برن و یکیشون تو باشی :))) ببخشید میدونم شایسته نیست! ولی خب تا وقتی حرکت خطرناکی نزنی، به نظرم اشکالی نداره.
دلم یه استراحت عمیق میخواد. یه سفر. جاده. با ماشین خودم. یه راه دور. تا تبریز. تا بندرعباس. با جیمجیم. انقد حرف بزنیم از صدای هم سیر بشیم =) جیغوویغ کنیم. خطر کنیم. تجربه کنیم. قبلا که دوست داشتم تنها سفر کنم و میکردم، چون با کسی انقد صمیمی نبودم. ولی هیشکی نمیتونه انکار کنه سفر با پایهترین رفیق دنیا، یه چیز دیگه است.
- تاریخ : چهارشنبه ۲۳ اسفند ۰۲
- ساعت : ۲۰ : ۲۶
- نظرات [ ۳ ]