چند روزه مشغلهم زیاد شده باز. کارهای مختلف زیادی دارم که هی سعی میکنم برنامه بریزم و به همهشون برسم. البته برنامه ریختن من رو کاغذ نیست، اون خودش خیلی زمانگیره اتفاقا. فقط هی توالی کارها رو تو ذهنم تکرار میکنم. این یه بدیای که داره اینه که بار ذهنی آدم زیاد میشه. در لحظه فکرت هزار جا هست. چند روزه بین کارهام یهو به خودم میام میبینم دارم محکم دندونامو رو هم فشار میدم. احساس خستگی و آزردگی تو فکم میکنم. بعد میفهمم که احتمالا ساعتهاست که دارم فشارشون میدم. و باز مشغول کار میشم و چند ساعت بعد دوباره همین مسئله تکرار میشه.
ساعت ده قرار بود با خواهرم برم که رانندگی تمرین کنه. نهونیم تصمیم گرفتم یهکم از کارام کم کنم. بهش زنگ زدم و گفتم بمونه برای فردا. امروز رو هم بعد از حدود سه هفته که ازم خواسته بود، قرار گذاشته بودم. ولی خب بشه فردا که اشکال نداره، داره؟ :)
شاید هفتهی بعد برم چابهار با یه تور. تاریخش دقیقا تاریخیه که من بیمارستان ندارم. میخواستم مامان رو هم ثبتنام کنم که گفت با مدرک شناسایی ایشون نمیشه. بعد قرار شد تنها برم. بعد مهندس هم یهو گفت میاد. بعد خانمه گفت پیگیر کار مامانت هم هستم، اگه شد بهت خبر میدم. حالا تا موقع رفتن هزار بار اعضا کم و زیاد میشن. یه وقت دیدین اومدم گفتم مامان و مهندس رفتن، من موندم :))
میگم اینکه حقوق رو نیمهی دوم ماه میریزن خیلی بیانصافیه، ولی اینکه حتی اسفند هم همینطوری باشه خیلی بیشتر بیانصافیه. گفتم اگه احیانا کارفرمایی چیزی از اینجاها رد شد بدونه کارمنداش اول ماه حقوقشونو میخوان، مخصوصا حقوق بهمنشونو :/ :))
- تاریخ : سه شنبه ۲ اسفند ۰۱
- ساعت : ۱۰ : ۰۹
- نظرات [ ۶ ]