فرداشب تو کلینیک، قراره من شله بخرم واسه افطار. امشب قرار بود، ولی رفتم دیدم خود کلینیک قیمه گرفته واسه همه. پنیر و خرما هم بردم که گذاشتن واسه فرداشب. میخواستم دیروز کیک برشی و زولبیا بامیه هم درست کنم و امشب ببرم کلینیک که کل روز رو مراسم اون بنده خدا بودیم. امشب با خودم میگفتم چه خوب که افتاد فرداشب، امشب که رسیدم خونه، کیک و شهد بامیه رو درست میکنم و بامیه اینارم فردا قبل کار و شب میبرم کلینیک. الان اومدم خونه هیچکس نیست و فضا جون میده واسه خلوت کردن با خودت :) دارم استرانگکافی درست میکنم که تنهایی بزنم بر بدن و بتونم احیا بیدار بمونم امشب. استرانگکافی واسه من یعنی پودر قهوه رو بیشتر بریزی، پودر کاکائو هم زیاد بریزی، شکلات تلخ هم زیاد بریزی و البته شکر هم زیاد بریزی :) کلا همه چی رو زیاد بریزی جز آب یا شیر. خلاصه که امشب دارم خلوت گمشدهی این مدت رو مزمزه میکنم و چه مزه و بوی خوبی میده :) شاید یک ساعت دیگه با خواهرم برم مراسم احیا و تا اون موقع باید روپوشمو که امشب به قیمه مزین کردم بشورم :| چرا که هشت صبح فردا باز لازمش دارم. کیک رو هم بیخیال شدم و زولبیا بامیه رو نیز.
خدایا گاهی چقدر تنهایی خوبه. اینجور وقتا دلم میخواد ساعت کشششش بیاد و من تو تنهایی هزار تا کار بکنم و لذت ببرم.
- تاریخ : يكشنبه ۴ ارديبهشت ۰۱
- ساعت : ۲۱ : ۳۶
- نظرات [ ۲ ]