دیروز گند زدم و امروز عالی پیش رفتم. ظهر هم از بیمارستان با همکارم رفتیم کلینیک. همه دعوت بودن به صرف نهار و تقدیم سررسید و تقویم و کارت هدیهی عیدی! البته به من که فقط گفته بودن جلسه است. من هنوز کارم شروع نشده، ولی خب یه عیدی کوچیکی، البته نه به اندازهی بقیهی پرسنل، به من و اون یکی نیروی جدید هم دادن. کلا محیطش رو از این جهت که شبیه اداره است و پرسنل زیاد داره و موقع ورود و خروج ساعت میزنی و کلا همه چیش رو نظمه دوست دارم. شبیه اداره است، ولی اداره نیست. کارش بالینیه، بچهها خیلی با هم بگوبخند دارن، درعینحال مؤدبن، چاییهاش خوبه :)، یه اتاق و یه میز و یه سیستم قرن بوقی و یه لپتاپ و یه پرینتر و یه کمد و چند تا کشو دارم و یک عالمه اسباببازی و دفتر و کتاب نقاشی و مدادرنگی و مدادشمعی و این چیزا. بهترین بخشش تا اینجا ورود دوبارهم به بیمارستان و فضای بخش زنان و زایمان و NICU بوده. تو کلینیک هم بیشتر با بچهها سروکار دارم و اون اسباببازیها هم واسه همینه.
خلاصه فعلا همه چی خوبه و اون چیزی که خط آخر پست قبل گفتم راجع به کار یا بیمارستان نبود، راجع به همون همکارم بود. هنوز ذوقشو دارم که با همچین کسی آشنا شدهم. بعدا مختصر در موردش خواهم گفت. فعلا دارم میرسم خونه و فردا هم مثل امروز دوباره باید ۴ صبح پاشم. برم یهکم بخوابم.
- تاریخ : چهارشنبه ۲۵ اسفند ۰۰
- ساعت : ۲۱ : ۵۲
- نظرات [ ۰ ]