امروز در مجموع روز خوبی بود. کیکهام خوب شدن. بحث بیرون اومدنم از کارگاه بسته شد و بالاخره صابکارم با اصرارهای من آگهی جذب نیرو زد. یه کیک برای خونه هم درست کردم که البته هدهد گفت برش میداره. رفتم جیمجیم رو دیدم. اولش یهکم چالشی شد و موضوع قابل بحثی پیش اومد، ولی آخرش خوب بود. منِ آدمِ بغلندوست، دلم برای بغل کردن جیمجیم تنــــگ میشه همهش، ولی وقتی هم میبینمش نمیتونم اونقدری که دوست دارم بغلش کنم و توان چلوندنشم ندارم متاسفانه 😁 بعد رفتم شصت تا ظرف فریزری خریدم برای مرتب و تمیز کردن فریزر که مدتهاست تو ذهنمه. احتمالا ظرفارو با هدهد نصف کنیم. ممکنه البته همین نصف هم جا نشه تو فریزر. آقای یه بار گفته بودن از این فریزرای مغازهای باید بگیریم برای خونه. ایشالا اگه چند سال دیگه! ایدهشونو عملی کنن اون وقت میتونم از این ظرفا استفاده کنم. الان خیلی، یعنی خعلی فریزر شلخته و بهمریخته است. چون همه چیز تو پلاستیک فریزره که کجوکوله میشه. ساعت شیش از شدت ضعف لرز گرفته بود دست و پام که بالاخره یه بشقاب غذا خوردم. از صبح بجز سه چهار لقمه نون پنیر و یه برش براونی و یه دونه کوکی چیزی نخورده بودم. بعد چای هم خوردم و کمکم داره لرز دست و پام برطرف میشه. چقد واقعا با مرتب کردن فریزر انرژی خواهم گرفت. ایشالا که بشه با این ظرفا یه کاری کرد.
دیروز ماشینمو بردم نمایندگی برای پارهای تعمیرات. تسمهش صدا میداد و ساعت و ضبط از کار افتاده بود و سنسور در ماشین تو سرعت بالا هشدار باز بودن میداد. به آقای و تهتغاری گفتم یکی با من بیاد ولی هیچکدوم نیومدن، چون سر کار بودن. دیگه صبح با جیمجیم رفتم. گفت گارانتی نداره، چون مالک قبلی باید تو پنج هزار کارکرد میآورده برای سرویس که نیاورده. گفتم با هزینه درستش کنن. همهشو درست کرد، فقط ساعتش گفت سوخته و هزینهش یکوخردهای میشه :| گفتم نه، دس شما درد نکنه، ساعت لازم ندارم :)) اینم اولین تعمیرگاه که خودم تنها رفتم و هیچی هم سردرنمیآوردم، نمیدونم خوب درست کرد یا بد درست کرد :)))
امروز قرار بود با مامان و آقای بریم سمت سبزوار و جمعه برگردیم که آقای گفتن کار دارن و مامان هم گفتن بدون آقای نمیرن و نتیجتا کنسل شد. اون هفته با مامانم و خواهرم و بچههاش یک روزه رفتیم نیشابور، درود. تو همون مسیر ضبط و سنسور و اینا خراب شد. مامان میگن چون سرعتت بالا بود :| اصلا سرعت چه ربطی داره؟ تازه با ۱۳۰ تا بخواد خراب شه که اصن چیشششش واقعا -_- بعد از اینکه دادم درستش کنن، انگار گاز ماشینمو کم کرده آقاهه. بهش گفتم ۱۱۰ تا میرم هشدار در میده، فک کنم با خودش گفته این دختره رانندگی بلد نیست نباید با این سرعت بره بیا گازشو کم کنم :| مامان که خوشحاله میگه دستش درد نکنه!
تو برنامهم هست همین مسیرای نزدیک چند ساعته رو برم و بیام تا اطمینان خانواده رو جلب کنم. تو ذهنم هست تا تبریز و اردبیل از مسیر شمال شهر به شهر برم و برگشت هم از یه مسیر دیگه برگردم. شاید اگه بیکار بودم و همراهمم بیکار بود، سمت خرمآباد و اینا هم برم. شایدم اونو بذارم برای یه سفر دیگه. حالا اینا برای شاید حتی یک سال بعده، فعلا همین شهرای دور و اطراف هم اجازه نمیدن بهم که تکراننده برم.
- تاریخ : چهارشنبه ۱۱ مرداد ۰۲
- ساعت : ۱۹ : ۱۴
- نظرات [ ۷ ]