این هم جریان گلی که قرار بود نپرسین :)
جناب مهدی المهندس به همراه همسر :)
- تاریخ : شنبه ۱۰ تیر ۰۲
- ساعت : ۲۱ : ۲۱
- نظرات [ ۱۷ ]
این هم جریان گلی که قرار بود نپرسین :)
جناب مهدی المهندس به همراه همسر :)
عزیزززززززم الحمدلله الحمدلله
ان شالله خووووشبخت و عاقبت بخیر باشند
الحمدلله که دلت شاد شد😍😍😍😍😍
خدا بهترین هارو براشون رقم بزنه
قسمت خودت به زووودی
به خدا فکر کردم خودتی
از خودتو اینجوری بی هیچی پیچی نمیای بگی هاااااا
حالا درسته رفاقتمون تایپیه، جیم جیم نیستیم، ولی ما هم غیرت داریم داش :)
باید در جریان روند باشیم
ما همچنان در خمره دست ساز پدرجان بسر میبریم و بشدت از جای خود خوشحال و راضی هستیم 😅🤭
ولی عروس شم اول به تو شیرینی میدم😁
شروط ضمن عقد نِمَیُم، او روز آشناییتا رَ موگوم، او رَ بَیید وَرگُوی، همو وقتوم بَیید وَرگویی، نِ دو سال بعد
تهش یَک هَفتَه بهت فرصت و فرجَه مُتُم
به و به😍 تا باد چنین بادا....
مبارکه انشاءالله🌾🌾🌾🌾
عروس خانوم چه آراستگی ساده و دل پذیری دارن💞
اوخی...مبارکه😘❤
من ولی با دیدن دسته گل حسابی کنجکاو شدم و گفتم آخ جون! یه خبرایی هست🤭🤗
باشه فاطمه خانم
برو با همون جیم جیمت بپر، بهدلم اومد خدایی
این همون داداشته که یبار ناموفق داشت؟
مرگ :)) خو من از کجا از رو یه دونه شکل :) اینجوری، بفهمم «اینا را دیگه شرمنده ام» شوخیه خااا؟
باوشه :) قبول
در ضمن من از کجا بدونم تو داری ازدواج می کنی یا نه :)
بذار یه چیزی بگمت، دیروز در حالیکه معده ام به خریتش ادامه میداد و حس دااااغ تو گلوم و تهوع و درد داشتم که تهش افتادم به سرم اوندان پنتا، نشسته بودم از اول وبتو می خوندم :)
همین الانم زدم وبلاگ خودم برم ببینم اولین پستهای این وبم چی بوده :)))))
o_____O
فکر کنم باید بنویسی خدا شفا بده 🤣🤣🤣
مرسی دیگه مرتب دارم پنتو میخورم و گاهی فاموتیدین، سه جور آنتی بیوتیک می خورم یکیش آزیترو هست که بهم نمیفته
دیگه قبل ٱزیترو فاموتیدین و اندان رو دیشب خوردم و شام هم حلیم دعوت بودیم نخوردم به جاش نون پنیر گردو خوردم که به نسبت شبهای دیگه وضعم بهتر شد