پیشنهاد امروز: خطا در آشپزی
من چون یه آدم دبلچکم، خیلی پیش نیومده تو آشپزی سوتی بدم. حداقل درحالحاضر چیزی تو خاطرم نیست. البته خب درهرحال ممکنه بازم سوتی پیش بیاد، ولی خب میگم الان یادم نیست. اما یه چیزی مرتبط با موضوع میخوام تعریف کنم.
محمدحسین که به دنیا اومد، کرونا بود. به خاطر همین خواهرمو که خواستیم ببریم بیمارستان، نذاشتیم مامانم برن و من و شوهرش باهاش رفتیم. زایمان تو خانوادهی ما واقعهی خیلی مهم و کاملا بزرگسالانهای محسوب میشه و الان که فکرشو میکنم میگم چطور این کارو به من سپرده بودن؟ مامانم که هیچی، ولی من خواهر بزرگ داشتم، زنداییم خونه بغلیمون بود، خواهرشوهر خواهرم بود، ولی خب فقط من رفته بودم باهاش. البته هر کس دیگهای هم که میرفت قطعا منم باهاش میفرستادن، ولی اینکه تنها فرستاده بودنم عجیبه. حالا بههرحال من باهاش رفتم و با پرسنل هم دعوا کردم و کلی گریه کردم و بالاخره برگشتیم خونهش و باز هم تو این مرحله تنها بودم! این مرحله، مرحلهایه که مامانها و مامانبزرگها هرچی گرمیجات بلدن میدن به خورد مامان طفلکی :)) یکی از اون چیزمیزا، یک نوع حلوا به اسم آرد بیریو (آرد بریان) بود که مامان تلفنی دستورشو دادن. بعد من هرچی سعی میکردم با پیاده کردن اون دستور به اون ترکیب همیشگی مامان برسم نمیشد. دیده بودم مامان درست میکنن. برای مامان قهوهای پررنگ میشد، اما من که درست کردم کرم رنگ شد. منم دیدم تلاشهام فایدهای نداره و از طرفی اگه این رنگی ببرم و مامانم پشت تلفن رنگشو ببینن، میگن این آردش هنوز خامه. یهکم فکر کردم و سریع از تو یخچال، یه تیکه شکلات تلخ درآوردم و انداختم تو حلوای داغ و هم زدم و حل شد و رنگش قهوهای شد و دیگه بهبه ^_^ دقیقا رنگ حلوای مامان شد :))) و بردم خواهرم میل کرد و اوکی صددرصد گرفتم و تمام :)) دفعههای بعد هم که باز هرچی سعی میکردم و مثلا آردو بیشتر تفت میدادم، بازم نمیشد و بازم شکلات نجاتم میداد :)) البته بعدها به کارم اعتراف کردم و همه هم خندیدن، ولی توصیه میکنم شما زائوهاتونو به دختر نکردهکار (به قول همکارمون) نسپرین :))
خب حالا بگین، کلمهی پیشنهادی فردا؟ :)
- تاریخ : سه شنبه ۸ فروردين ۰۲
- ساعت : ۲۲ : ۴۶
- نظرات [ ۳ ]